بازم مينويسم
سلام گل دختر مامان بخاطر عروسي خيلي وقت نميشد عكس واست بگذارم اما امروز با دوربين تكاني امدم سراغ وبت اول از همه از ده بابايي مينويسم كه رفتيم و خانمي خيلي ذوق داشت براي اسبها ادامه مطلب يادتون نره يادتونه گفتم رفتيم نمايشگاه كتاب و انجا خانمي از بس شيطوني كرد گرسنه شد و خودش درخواست غذا كرد و با كمك اقايي كه داشت چمنها را اب ميداد همه غذاش را خورد؟ اين جا فرنيا نشست و گفت غذا ميخواد و مامان با خوشحالي ظرف غذاي فرنيا را اماده ميكرد كمي كه غذا خورد رفتيم پيش اقاي باغبان كه به چمنها اب ميداد بعد رفتيم دنبال گربه ها و پرنده ها اين قسمت نمايشگاه واسه فرنيا كلي كيف داشت!!! روزي كه ميخواستيم كار...