فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

فرشته کوچولو

از چهارشنبه تا جمعه چه خبر؟

سلام ديديد كه روز 2شنبه فرنيا را اوردم سركار اخه دوشنبه قرار بود مهد بچه ها را ببره دلفيناريوم برج ميلاد و از طرفي از طرف شركت بابايي براي اين مكان روز چهارشنبه دعوت بوديم اين شد كه فرنيارا دوشنبه اوردم سركار تا وقتي بچه ها ميرن ناراحت نشه و اين هم گردش روز چهارشنبه ما كه به لطف تمام شدن باتري دوربين عكس زيادي نتونستيم بگيريم اين هم هنرنمايي شيردريايي اخر برنامه مسابقه واسه خانمها و اقايون و بچه ها گذاشتن و يكي از بچه هايي كه واسه مسابقه رفت فرنيا بود و ميتونم بگم بين بچه هاي همسن و سالش بهتر از همه بازي را بلد بود به لطف مهد كه خيلي اين بازي را انجام ميدن(يك عروسك را ميگيرن و به دست بغلي ميدن وقتي موزيك قطع شد عروسك دست ...
1 تير 1393

فرنيا در محل كار مامان

ديروز فرنيا با مامان سركار بود و اين هم چندتا عكس به لطف يكي از همكاران اخه گوشي من كيفيت خوبي نداره و همكارم لطف كرد از فرنيا چندتا عكس گرفت همكاران سربسر فرنيا ميگذاشتند و ازش ميپرسيدند اسمت چيه طفلكي هم جواب مي داد و آنها وانمود ميكردند درست متوجه نشدند و اسامي مختلفي ميگفتند بعد از چندبار جواب دادن فرنيا گفت مامان چرا اينها صداي منو نميشنون؟ تا گفتيم ميخوايم عكس بگيريم فرنيا خودش را زد بخواب آن بشقابهايي هم كه توي عكس ميبينيد بخاطر حضور فرنيا خانم بود بعد گفتيم اگه واقعا خواب باشي ميخندي ايشون هم خنديدند كه تاييد بشه خواب واقعي است و بلاخره بيدار شد و سخت مشغول كار توي سالن  يك ميز ...
27 خرداد 1393

43 ماهگي و گيلاس

سلام امروز دختر گلم 43ماهه ميشه عسل مامان داري به 4سالگي نزديك ميشي امسال خيلي منتظر تولدش هستم نميدونم چرا؟ اخه حتي هنوز برنامه اي واسه تولدش هم ندارما اما خيلي منتظر 4ساله شدن دخترم هستم ديشب ازت ميپرسيدم مامان دوستت داره؟ گفتي: بله -چقدر؟ - خيلي مامان پرسيدم فرنيا مامان را دوست داره؟ سرت را تكان دادي كه يعني بله - چقدر مامان را دوست داري؟ اندازه ستاره هاي اسمان دختر گلم به اندازه تمام ستاره هاي اسمان، برگهاي درختها، و  يك كلام به اندازه تمام دنيا دوستت دارم عزيزم 43ماهگي ات مبارك اما گيلاس روز جمعه رفتيم خانه عزيز من اين ماه را دوست دارم اخه رفتن خانه عزيز يعني همش ميوووووووووووه البته من ...
25 خرداد 1393

تولد سه سالگی وبلاگ فرنیا گلی

سلام امروز تولد وبلاگ فرنیا است سه سال است با این دفتر خاطرات زندگی میکنیم و نوشتن خود این وبلاگ هم خودش یک خاطره است خاطره یک عشق بزرگ، خاطره لطف و محبت بزرگ خدا به یک خانواده، و خاطره تمام ارزوهای یک مادر عزیز دلم امیدوارم روزی را ببینم که خودت در این وبلاگ مینویسی 2خرداد 1393 این پست تكميل شد اول فرنيا ميخواست كيك از بيرون بخريم بعد كه گفتم ميتونه خودش كيك را بپزه قبول كرد بشرطي كه كيك تولد بشه(يعني تزيين خامه اي داشته باشه)و من هم از فرصت استفاده كردم و يك كيك جديد را امتحان كردم  بعد از پخت كيك و زمان خواب ظهر فرنيا خامه اماده كردم و كيك را تزيين كردم فرنيا خيلي خوشش امد اما توي عكسها خوابال...
3 خرداد 1393

عكسهاي جا مانده از قبل

ان قطار فرنيا را كه ديديد سوارش بود حاالا اين هم هواپيما كه صندليها بالهاي هواپيما هستند و ان چهارپايه كوچيك كه روش يك اسباب بازيه زرد رنگه صندلي خلبان است حالا بقيه چيزها چيه نميدونم فقط به جزييات توجه كنيد همه چيز تزيين شده روي هر قسمتي كه گذاشته يك وسيله تزييني هم اضافه كرده ادامه دارد بقيه را هم ببينيد نقاشي فرنيا كه بعدش گفته بزنيم به ديوار : ادم، درخت، ابر و اسمان فكر نكنيد ابرش خط خطيه نه دوستان انها قطرات باران هستند و ابر سياهه چون ابرهاي سياه باران زا هستند( از اموزشهاي بابايي) يك روز داشت خمير بازي ميكرد و بعد ديدم اين چيزها را از روي سفره خمير بازيش درست كرده حلزون، خورشيد، و هواپيما و پرنده ...
3 خرداد 1393

عكسهاي يك روز تفريح كنار درياچه شهدا چيتگر

يك روز با فرنيا و بابايي رفتيم درياچه شهدا يا همان درياچه چيتگر نميدونم دقيقا اسم پاركش چيه اما مهم اينه كه فرنيا حسابي انجا كيف كرد و آب بازي هم كه حسابي بهش چسبيد ادامه عكسها را ببينيد اين اسب سواري خيلي جالب بود ما وقتي رفتيم نميدونستيم اينقدر فرنيابازي ميكنه و شام هم بيرون ميخوريم كه پول نقدمون كم ميشه و دقيقا همان موقع هم دستگاههاي ATM قطع ميشن و نتيج اينكه نشد سوار كالسكه بشيم اما فرنيا كه داشت اصرار ميكرد سوار كالسكه بشيم اقايي كه كالسكه را ميراند گفت اگه اجازه بديد دخترتون را توي بغل خودم ببرم و اين شد كه من و بابايي كنار ايستاديم و فرنيا با اقاي كالسكه چي يكدوري توي محوطه زدند ...
3 خرداد 1393

مسافرت 2 و دراصل ديدار يك دوست عزيز

اين پست مربوط به مسافرت است اما ..... مخصوص دوست خوبم مامان ايلاست بله ما تبريز به ديدار يك دوست وبلاگي رفتيم ايلا خانم http://princess_ayla.niniweblog.com/ از خود تهران كه راه افتاديم به فرنيا گفته بودم كه ميريم يك دوست خوب را ببينيم و فرنيا تمام طول سفر عجله داشت بريم ببينيمش و ديديد كه توي مسير تا يك جا ايستاديم رفت و واسه ايلا گل چيده بود خيلي خوش گذشت و از لحظه اي كه ديدمشون يك حس صميميت داشتم انگار خيلي وقته از نزديك دوست بوديم و اصلا حس ديدار اول و نداشتم هم خود ايلا خانم كه اولش يك كم خجالتي بود و هم بابا و مامان گل ايلا خانم كه كلي بهشون زحمت داديم وقتي به فرنيا پيشنهاد رقص شد سريع درخواست رقص كرد و ايلايي با سخاو...
28 ارديبهشت 1393

مسافرت

ما چند روز تعطيلي رفته بودم مسافرت كجا؟ تبريز و اين مسافرت خيلي خوش گذشت يواش يواش متوجه ميشدي چرا خيلي اين سفر خاص بود شروع حركت فرنيا عاشق اينه كه كنار پنجره موهاش را باد ببره و ان گلهاي توي دستش كنار جاده ايستاديم و چيده واسه يك قرار ملاقات كسي كه قرار بود توي تبريز ببينيمش و فرنيا عجله داشت برسيم پيششون توي هتل فرنيا كتاب نقشه راهها را گرفته بود دستش و ازم ميخواست اسم هتلها را بخوانم و تعداد ستاره ها را هم كنار اسمها ميديد حالا گير داده بودبريم هتل مرواريد يك ستاره حالا هرچي ميگيم بدرد نميخوره گوش نميداد بلاخره هم به هتل سينا راضي شد چون مثل اسم داداش سينا بود چهار سال پيش وقتي براي اولين بار امديم تبريز توي همين هتل...
28 ارديبهشت 1393

عكسهاي فرنيا

يك بار كه رفته بوديم خانه عزيز فرنيا هوس ديدن بع بعي كرد واي كه چقدر اصرار ميكرديكي با خوديم بياريم خانه يك كوچولوي كوچولوش را اين هم فرنيا و پس زمينه الاغه فرنيا اين دختر عموش را خيلي دوست داره و هر بار بريم خانه عزيز ميپرسه مليسا نمياد؟ و خوشبختانه اين بار امده بودند و كلي دخترم سورپرايز شد ببينيد فرنيا چه بازيهايي ميكنه ميگه من الان سوار قطار شدم حالا فكر كنيد من بيچاره چجوري فرنيا را انجا گذاشتم ...
14 ارديبهشت 1393