تولد سه سالگی وبلاگ فرنیا گلی
سلام امروز تولد وبلاگ فرنیا است
سه سال است با این دفتر خاطرات زندگی میکنیم و نوشتن خود این وبلاگ هم خودش یک خاطره است خاطره یک عشق بزرگ، خاطره لطف و محبت بزرگ خدا به یک خانواده، و خاطره تمام ارزوهای یک مادر
عزیز دلم امیدوارم روزی را ببینم که خودت در این وبلاگ مینویسی
2خرداد 1393
این پست تكميل شد
اول فرنيا ميخواست كيك از بيرون بخريم بعد كه گفتم ميتونه خودش كيك را بپزه قبول كرد بشرطي كه كيك تولد بشه(يعني تزيين خامه اي داشته باشه)و من هم از فرصت استفاده كردم و يك كيك جديد را امتحان كردم
بعد از پخت كيك و زمان خواب ظهر فرنيا خامه اماده كردم و كيك را تزيين كردم
فرنيا خيلي خوشش امد اما توي عكسها خوابالو بودنش معلومه
بعد يواش يواش سرحال شد
عصر هم به مناسبت تولد وبلاگ فرنيا را برديم نمايش عروسكي كلوچه دارچيني
كلي توي خيابان حجاب بالا و پايين رفتيم تا تونستيم سالن بوستان را پيدا كنيم
و وقتي رسيديم هنوز نيم ساعت وقت بود و توي پارك لاله كنار سالن نمايش فرنيا بازي كرد
توي پارك يكعده جوان داشتند راه رفتن روي طناب را تمرين ميكردند و فرنيا خيلي علاقه داشت روي طناب بره و اين هم اموزش راه رفتن روي طناب
اينجا داشتند به فرنيا ياد ميدادند دستش باز باشه تا تعادلش حفظ بشه
فرنيا امسال براي اولين بار داره بطور واقعي گوجه سبز ( يا به زبان اهوازي خودمان آلوچه سبز) ميخوره بعد از خوردن 2تا گوجه سبز ميگه مامان از بس گوجه سبز خوردم چشمام درد گرفتن ميگم يعني چي؟ ميگه اخه از بس ترشه هي چشمام را روي هم فشار ميدم چشمام درد گرفت
در ورودي سالن نمايش
نمايش زيبابود اما دختر من از بس توي نمايش فرو ميره و شخصيتها را باور ميكنه خيلي اذيت ميشه توي نمايش يك اقاي چاي كيسه اي بود كه بداخلاق بود و با كسي دوست نبود وقتي كلوچه ميخواست بره پيشش فرنيا گريه اش گرفته بود يا وقتي موشه ميخواست بقيه را اذيت كنه و خوراكي ها را بگيره فرنيا گريه ميكرد و ميگفت از سالن بريم بيرون خلاصه اخر نمايش كه همه چيز به خوبي و خوشي تمام شد فرنيا كلي ذوق كرد و جايي كه كلوچه از دست موشه در ميرفت فرنيا ميخنديد خلاصه كه بيچاره شديم تا اخر خوش نمايش رسيد بعد هم عكسهاي فرنيا با شخصيتهاي نمايش
خانم فلفل و اقا موشه (نگاه فرنيا را به موشه ببينيد هنوز بعد از نمايش ازش ميترسيد اما بعدش حاضر شد با اقا موشه عكس بگيره)
خانم كلوچه دارچيني و آقاي چاي كيسه اي
اين هم خانم پرده
(نمايش مثلا دو پرده بود و اين خانم پرده و يك اقاي پرده اول و وسط نمايش با يك پرده خيالي ميامدند و ميگفتند پرده اول - وسط نمايش هم با همان ادا اطوار كه ما بهش ميگيم حركات موزون امدند و گفتند پرده دوم و دوباره رقصان رفتند)
اقاي صاحبخانه و آقاي پرده
اين هم از روز تولد وبلاگ فرنيا گلي
ني ني وبلاگ دوستت داريم