فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

فرشته کوچولو

فرنيا با قيافه جديد

سلام به همه دوستان يك روز افتادم به كوتاه كردن موهاي فرنيا ولي واقعا نميدونستم اينقدر هنرمند هستم در زمينه آرايشگري اول اينجوريش كردم بعد بيشتر كوتاه كردم بعد هم بردمش آرايشگاه تا كاري را كه من شروع كردم تمامش كنه يعني مرتب بشه و نتيجه شد اين عكسهاي پايين البته دخترم تا يكي دو روز ناراحت موهاش بود اين هم چندتا عكس از فرنيا در حالتهاي مختلف وقتي جمعه ها از خواب بيدار ميشه بابايي كلي ماساژش ميده فرنيا خانم توي ماشين همش اينجوريه يعني كله اش توي صندوق عقب است هميشه در آرزوي ديدن همچين صحنه اي بودم: فرنيا درحال گاز زدن يك سيب و بلاخره .... خودش هم از اينكه تونسته بود  دور سيب ر...
7 بهمن 1393

1-5 دي ماه سفر به اهواز

خوب ديروز كه با وضع اينترنت با هزار مشكل بلاخره يك پست گذاشتم امروز هم ادامه پست ديروز يعني عكسهاي سفر اهواز را ميگذارم اين خانم گل ما ديگه به راحتي اجازه نميده ازش عكس و فيلم بگيريم اين عكس را گذاشتم كه شروع سفرمون را نشون بده به اهواز كه رسيديم خانمي رفت سركمد مامان بزرگ و سايل نوزادي اش را پيدا كرد و دوباره ياد قديما افتاد انجا كه بودم سه بار به ديدار دوستان رفتم كه خيلي خوش گذشت و اين عكس از اولين ديدار با دوستانم است  كه اين دوستان را از دوره دبيرستان باهاشون دوست هستم و اين هم عكس فرنيا و ارمين  پسر يكي ازدوستانم است كه مامان ارمين امد دنبالمون و باهم رفتيم مهماني خانه مامان اميرحسين آرمين و فرنيا حسا...
21 دی 1393

عكسهاي قبل از رفتن به اهواز

خوب ما از 1تا 5 اين ماه را اهواز بوديم و چندتا عكس از قبل از سفرمون دارم كه ميگذارم پست بعدي هم عكسهاي سفر اهواز است يك روز كه از كلاس موسيقي با بابايي برميگشتند اين پرنده را ميبينند و بابايي نگه ميداره تا فرنيا باهاش عكس بگيره از اين ماه بخاطر سردي هوا ديگه فرنيا را كلاس اسكيت ثبت نام نكرديم نتيجه اينكه ايشون توي پاركينگ خانه تمرين ميكنه و البته گاه هم با اسكيت ميريم فروشگاه اخه مكانهاي مناسب اسكيت هستند در فروشگاه هايپر مي با اسكيت يك روز هم رفتيم بيرون وشب براي شام كه ميخواستيم بريم رستوران فرنيا گيرداد حتما سبزي پلو با تن ماهي ميخواد ما هم يك رستوران نزديك خانه ميشناختيم كه پاستاي تن ماهي داشت و ...
20 دی 1393

يلدا در مهد و خانه عزيز

امسال چهارشنبه 26 دي ماه جشن يلداي مهد برگزار شد و از بچه ها خواستند هركسي يك مقدار خوراكي مربوط به يلدا با خودش بياره  و صد البته باتزيين و من خواستم يلدا واسه فرنيا باشه نتيجه اينكه تزيين ظرفهاش را با كمك خودش انحام دادم و شيريني هم با سليقه و كمك خود فرنيا درست كردم ميز يلداي مهد و ننه سرما اين عكسها مال خود مهد است كه به ما دادند و با گذشت ساعت و امدن يكي يكي بچه ها ميز يلدا كه با خوراكيهاي بچه ها هر لحظه پر تر ميشه بعد عكس با بچه هاي هر كلاس(البته فقط دخترهاي كلاس) فرنيا خيلي معترضه چرا شيريني كه خودش توي خانه درست كرده را بهش ندادند و يكي ديگه از شيرينها را خودشان توي ظرفش گذاشتند (شيرينيها...
7 دی 1393

روزمره هاي فرنيا

اين هم نقاشي فرنيا قبل از رنگ اميزي اين هم بعد از رنگ اميزي نقاشي با هليا ژ برف بازي در خانه البته با برف شادي اخه واقعا فرنيا دلش برف ميخواد اما هنوز برف نيامده مدرسه بازي فرنيا چون قدش بلند بود اخر كلاس نشسته بود و مبصر كلاس هم بود     ...
7 دی 1393

عكسهاي آتليه (چهارسالگي)

امسال دقيقا 25 آبان يعني روز تولدت رفتيم آتليه و ازت عكس گرفتيم ولي ديروز يعني 23 آذر(تقريبا يك ماه بعد) چاپ شده عكسها را تحويل گرفتيم     خودت عاشق همان عكس اولي كه ابتداي پست برات گذاشتم خاله ساراي مهربان مهد عكسهاي تولد مهدت را ميخواست از وقتي اينو ازش شنيدي همش ميگي عكس بديم به خاله سارا و ديشب اين عكس را ميخواستي بدي خاله من هم قبول كردم انشالله چهارشنبه كه مراسم يلدا داريد بهت ميدم كه به خاله سارا هديه بدي ...
24 آذر 1393

عكسهاي چند روز مختلف

هايپر سان نزديك خانه مادر زندايي فرنياست و ما وقتي بريم انجا يكسري هم به هايپرسان و شهربازي افتاب ميزنيم   بعد هم با تيكتهايي كه از شهربازي بدست امد اين ماسك را گرفتيم اولين بار بود فرنيا از اينجور ماسكها خوشش امد قبلا ازشون ميترسيد هفته گذشته چهارشنبه اخرين جلسه اسكيت فرنيا را برديم و بخاطر سردي هوا و زود تاريك شدن هوا ادامه كلاسه را ميگذاريم بعد از عيد انشالله و از اين بعد شايد هفته اي يكبار ببريمش   فصل زمستان كه ميشه گاهي فرنيا وقتي از مهد به خانه ميرسيم و لباسهاش را درمياريم خواهش ميكنه كمي بدون لباس باشه اين مدلي ان روز كلاس خلاقيت مهد كشيدن تصوير روي بادكنك بود و بعد ا...
18 آذر 1393

ژوراسيك پارك

جمعه گذشته رفتيم ژوراسيك پارك جاي قشنگيه و بچه ها خوششون مياد اين هم عكسهاي اين تفريح اين دايناسوره خيلي بزرگ بود و توي دستش هم بچه اش بود اما انصافا از همه دايناسورها زشت تر بود فرنيا ازش ميترسيد اينجا فقط توي بغل من حاضر شد عكس بگيره ميبينيد چقدر خودش را به من چسبونده يكي ديگه از مشكلاتي كه توي پارك داشتيم صداي بلند دايناسورها بود فرنيا همش روي گوشهاش را گرفته بود البته نميترسيد فقط معترض صداي بلند انها بود باز هم گوشهاش را گرفته فرنيا اين دايناسورها را خيلي خوشش امده بود چون هم صداشون كم بود هم دندانهاي وحشتناكي نداشتن هم خيلي گردن دراز بودند اين هم انتهاي پارك بعد از ديدن دايناسورها كمي شير و...
18 آذر 1393

فرنيا و محدثه 4روزه

فرنيا همش براي ني ني اسباب بازي مياورد و اصرار داشت بهش نشون بده حتي وقتي ني ني را روي پاش گذاشته بود چون زير گلوي اين كوچولو قرمز شده بود خاله اش اينجوري روسري را براش بسته بود فرنيا همش نگران بود نور چشمهاي ني  ني را اذيت نكنه دستش را گرفته بالاي صورت محدثه كوچولو اين هم چيز كيك به مناسبت رفتن پيش ني ني نازمون ...
9 آذر 1393