از چهارشنبه تا جمعه چه خبر؟
سلام ديديد كه روز 2شنبه فرنيا را اوردم سركار اخه دوشنبه قرار بود مهد بچه ها را ببره دلفيناريوم برج ميلاد و از طرفي از طرف شركت بابايي براي اين مكان روز چهارشنبه دعوت بوديم اين شد كه فرنيارا دوشنبه اوردم سركار تا وقتي بچه ها ميرن ناراحت نشه و اين هم گردش روز چهارشنبه ما كه به لطف تمام شدن باتري دوربين عكس زيادي نتونستيم بگيريم
اين هم هنرنمايي شيردريايي
اخر برنامه مسابقه واسه خانمها و اقايون و بچه ها گذاشتن و يكي از بچه هايي كه واسه مسابقه رفت فرنيا بود و ميتونم بگم بين بچه هاي همسن و سالش بهتر از همه بازي را بلد بود به لطف مهد كه خيلي اين بازي را انجام ميدن(يك عروسك را ميگيرن و به دست بغلي ميدن وقتي موزيك قطع شد عروسك دست هركسي بود از مسابقه بيرون ميره) اما چون خواسته بودن 10تا بچه بياد اما فكر كنم30-40تايي امدن وسط مجري ميخواست زود مسابقه تمام بشه اينه كه خيلي زود بچه هاي كوچيك را به بيرون هدايت ميكرد و اين شد كه فرنيا هم زود از مسابقه حذف شد و متاسفانه شركت اصلا به سن بچه ها توجهي نكرده بود كه اين سن دركي از باخت نداره و وقتي امد مسابقه بايد جايزه بگيره اين شد كه اخرش 4تا بچه برنده شدن وجايزه گرفتند فرنيا انچنان بغضي كرده بود كه من دلم سوخت اصلا گريه نكردها فقط بغض داشت خواستم فرنيا را اروم كنم شايد رفتار درستي نبود اما فرنيا را بردم پيش يكي از خانمهاي همكار بابايي كه مسئول اين جايزه ها بود و براي اينكه فرنيا راضي بشه بهش گفتم خانم مگه جايزه فرنيا را نميديد باباش فردا بياره ؟ ايشون هم گفتند چرا و فرنيا ظاهرا اروم شد اما حسابي بدخلقي ميكرد و خلاصه فردا وقتي بابايي از سركار برگشت يك ماشين كوچولو تو خانه داشتيم كادو كردم و مثلا بابايي براش اورده بود كلي ذوق كرد
روز 5شنبه عصر هم عمو رسول و پسرعمه فرنيا با خانواده هاشون امدند خانه ما و فرنيا وقتي عصر از خواب بيدار شد پرسيد مهمانها هنوز نيامدند؟ گفتم نه گفت پس بيا تا انها ميان كمي نقاشيهام را نگاه كنيم(كارهاي مهد را تازه تحويل دادند و فرنيا براش خيلي جالب بود كه نقاشيهايش را براش بصورت كتاب درست كردند)
شام رفتيم پارك شهدا(يا همان درياچه چيتگر)
و فرنيايي كه حسابي شيطنتش گل كرده بود و اين مدلي عكس ميگرفت
و جمعه براي نهار رفتيم پارك ملت
بعد از كلي بازي رفتيم سراغ باغ وحش پارك تا باباها بتونن كمي بخوابن
فرنيا و اتنا(نوه عمه)
و اين هم شب يك حمام حسابي بعد از كلي بازي
فرنيا ميگفت مامان ازم عكس بگير دارم شنا ميكنم