فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

فرشته کوچولو

مسافرت

1393/2/28 11:31
نویسنده : مامانی
1,129 بازدید
اشتراک گذاری

ما چند روز تعطيلي رفته بودم مسافرت كجا؟ تبريز و اين مسافرت خيلي خوش گذشت يواش يواش متوجه ميشدي چرا خيلي اين سفر خاص بودمحبت

شروع حركت

فرنيا عاشق اينه كه كنار پنجره موهاش را باد ببره و ان گلهاي توي دستش كنار جاده ايستاديم و چيده واسه يك قرار ملاقات كسي كه قرار بود توي تبريز ببينيمش و فرنيا عجله داشت برسيم پيششونچشمک

شروع حركت

توي هتل

فرنيا كتاب نقشه راهها را گرفته بود دستش و ازم ميخواست اسم هتلها را بخوانم و تعداد ستاره ها را هم كنار اسمها ميديد حالا گير داده بودبريم هتل مرواريد يك ستارهبدبوحالا هرچي ميگيم بدرد نميخوره گوش نميداد بلاخره هم به هتل سينا راضي شد چون مثل اسم داداش سينا بود

چهار سال پيش وقتي براي اولين بار امديم تبريز توي همين هتل ساكن شديم انموقع فرنيا را باردار بودممتنظر

در هتل

اين مجسمه ها هم نزديك هتل بود تا ما رفتيم بيرون باران شروع شد

فرنيا از اين مجسمه ها ميترسيد از بس بزرگ بودند سوار قطار نشد حتي دوست نداشت كنارشون عكس بگيره

قطار شهري

اين هم باغ گلستان نزديك هتل كه چون باران بود فرنيا نتونست بازي كنه

باغ گلستان

خوب بعدش هم رفتيم بازار تبريز را يكمي گشتيم بعد هم رفتيم لاله پارك واي كه چقدر دور بود موقع برگشت به هتل هم يك كم گم شديمخندونک

لاله پارك

لاله پارك

لاله پارك

لاله پارك

بعدش هم همان جا توي فودكورتش غذا خورديم رستوران چيپوتله و ان عروسك پري دريايي هم انجا خريديم كه از ان به بعد تمام مدت مسافرت دستش بود

رستوران چيپوتله

فرداش رفتيم سمت جلفا و توي مسير كليساي سنت استپانوس به اين كليسا برخورد كرديم

تبريز و اطرافش اينقدر كليسا زياد بودتعجب

كليسا

اين هم كليساي سنت استپانوس

كليساي سنت استپانوس

وقتي فرنيا نميخواد عكس بگيره و بازيش ميگيره

سنت استپانوس

توي كليسا يكدفعه فرنيا گفت بيني ام خون مياد حالا نميدونم دست زده بود يا خون دماغ شده بود بهرحال كمي حالمون گرفته شد فرنيا اصرار داشت كه دست نزدهسوال

سنت استپانوس

بعد هم رفتيم سراغ ابشار اسياب خرابه كه اينقدر مسيرش طولاني و خلوت بود كه بابايي ديگه داشت از رفتن منصرف ميشد كه بلاخره رسيديم و فرنيايي كه خواب بود و حوصله گشتن نداشت درعين حال گرسنه هم بود يك ساندويچ كوچولو داشتم كه خورد بعدش هم با چيدن گلهاي علفي سرذوق امد

اسياب خرابه

داشت ساندويچش را ميخورد كه بارون گرفت و خندونک

ان زير هم داشت ميخورد

زير باران

پايين اسياب يك ابشار زيبا بود

ابشار

ابشار

من بيچاره فكر كنم كلي توي مسافرت چاق شدم فرنيا خيلي بستني دوست نداره اما نان بستني خيلي دوست داره بستني قيفي ميخريد يك كمي از بستني را ميخورد بعد ميگفت ديگه نميخوام نانش را بديد به من خوب انوقت مجبور ميشدم بستني را خودم بخورمگریه

بستني

يك كمي هم خود جلفا چرخيديم و عصر برگشتيم تبريز اگه تونستيد حدس بزنيد خانه كي رفتيم؟  پست بعدي بهتون ميگم

پسندها (4)

نظرات (10)

مامان النا
28 اردیبهشت 93 13:15
همیشه به سفر خانومی.چه شهربازی خوشگل و بامزه ای.اسباب بازی هاش با بقیه ی شهربازیها فرق داره. مسافرتها همیشه همراه با چاقی بودن عزیزم.
مامانی
پاسخ
بله واقعا زيبا بود من كه دوست داشتم شتره را سوار بشم واي نه از وقتي برگشتم عذاب وجدان دارم جرات نكردم برم روي ترازو
مامان النا
29 اردیبهشت 93 12:53
بابت اسم اسپری هم ممنونم عزیزم.
مامانی
پاسخ
خواهش ميكنم
مامان پریسا
29 اردیبهشت 93 17:26
وای فرشته چه مسافرت خوبی. خوشم میاد همیشه به سفر هستید وای خیلی خوبه خیلی خوب
مامانی
پاسخ
تازه من هميشه شاكي ام كه چرا مسافرت نميريم
مامان پریسا
29 اردیبهشت 93 17:26
چه مناظر زیبایی و چه مجسمه های خوشکلی
مامانی
پاسخ
من كلي از عكسها را نگذاشتم اما درتبريز مجسمه هاي زيبا و در اندازه واقعي براي من خيلي جالب بود مجسمه هايي از مشاغل قديمي مختلف مثل سلماني ، عكاسي قديم، فرش فروشي و....
مامان نیلو
29 اردیبهشت 93 18:49
سلام ! بالاخره دومین پست وبلاگمون رو هم گذاشتم خوشحال میم بیاین و بخونید
مامانی
پاسخ
امدم پيشتون
مامان فرشته
31 اردیبهشت 93 16:39
همیشه به گشت وای چقدر حیف شده .ما هم تبریز بودیم کاش میدونستم
مامانی
پاسخ
ماماني يعني شما هم تبريزي هستيد؟كاش ميدونستم خيلي دلم ميخواست ارغوان جون را از نزديك ببينم و يكمي فشارش بدم و با اجازه لپاش را گاز بگيرم
مریم مامان بهار
1 خرداد 93 0:07
همیشه به صفر عزیم منتظر بقیه عسکا هم هستیم
مامانی
پاسخ
بقيه را ديديد؟
مریم مامان بهار
8 خرداد 93 1:02
آخرشم من صفر................................... بعدشم حتما مصافرت حالا مامان فرنیا من تو حال خودم نبودم نصف شبی شما حد اقل آبرو داری میکردی برام
مامانی
پاسخ
اخه مریم جون اگه میخواستم درستش کنم باید همه کامنت را دوباره مینوشتم ببین اینو نوشته بودی همیشه به صفر (سفر)عزیم(عزیزم) منتظر بقیه عسکا(عکسها) هم هستیم
خاله ی آریسا
21 خرداد 93 14:17
چقدر تبریز قشنگه خیلی خوشم اومد خیلی جالب بستنی میخوری بیچاره مامان تپلی
مامانی
پاسخ
واقعا زيباست حتما يك سفر بريد اگه تاحالا نرفتيد
صدرا
1 تیر 93 11:52
کیکاشخیلی خوش مزه هستند
مامانی
پاسخ
كيكها؟