43 ماهگي و گيلاس
سلام
امروز دختر گلم 43ماهه ميشه عسل مامان داري به 4سالگي نزديك ميشي امسال خيلي منتظر تولدش هستم نميدونم چرا؟ اخه حتي هنوز برنامه اي واسه تولدش هم ندارما اما خيلي منتظر 4ساله شدن دخترم هستم
ديشب ازت ميپرسيدم مامان دوستت داره؟ گفتي: بله
-چقدر؟
- خيلي
مامان پرسيدم فرنيا مامان را دوست داره؟
سرت را تكان دادي كه يعني بله
- چقدر مامان را دوست داري؟
اندازه ستاره هاي اسمان
دختر گلم به اندازه تمام ستاره هاي اسمان، برگهاي درختها، و يك كلام به اندازه تمام دنيا دوستت دارم
عزيزم 43ماهگي ات مبارك
اما گيلاس
روز جمعه رفتيم خانه عزيز من اين ماه را دوست دارم اخه رفتن خانه عزيز يعني همش ميوووووووووووه البته من اينقدر كه ميوه چيني را دوست دارم خوردنش واسم جالب نيست واي اينقدر خوبه هي ميوه بچيني فصل شاتوت كه بشه از درختش بالا ميرم يادش بخير وقتي فرنيا را باردار بودم و هنوز به كسي نگفته بودم از درخت رفتم بالا و يكدفعه ان بالا استرس گرفتم واي اگه بيفتم و.... از ترس حالم بد شد كسي هم نميدونست چي شده ميگفتن شايد فشارت افتاده . يادش بخير همش به همسري ميگفتم به روت نياريها، چيزيم نيست نترس فقط استرس گرفتم بيچاره همسري حتي نميتونست ابراز نگراني كنه انموقع حدودا 4-5ماهه بودم
اما حالا خود گل دختري از درخت بالا ميره و شيطوني ميكنه و من ترسم از اينه كه نيافته
اميرمحمد نوه گل عمه جان كه كلي برامون گيلاس رسيده از ان بالا بالاهاي درخت چيد