و اما امروز مصادف با يكسالگي وبلاگ دخترم است اميدوارم 20سالگي وبلاگت را هم ببينم اميدوارم حالت خوب باشه بتونيم امشب يك كيك و جشن كوچولو داشته باشيم مامان وقت نداره خودش كيك درست كنه اما يك كيك كوچولو ميخريم تا بابايي را سورپرايز كنيم و عكسهاشو برات ميگذارم مامان خيلي دوست داشت از اولين روز بدنيا امدنت ميتونست همه چيز را ثبت كنه اما ان موقع هنوز با ني ني وبلاگ اشنا نشده بود و بعد كه خرداد ماه برگشتم سركار (بعد از شش ماه مرخصي) اينجا را پيدا كردم و از انروز شروع كردم به نوشتن ميدوني الان كه به عكسها ان روزها نگاه ميكنم خيلي دلم واسه ان ني ني كوچولو تنگ ميشه اما از اينكه ميبينم هر روز بزرگتر ميشي و كارهاي جديد انجام ميدي و مامان و بابا...