فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

فرشته کوچولو

مهماني وليمه حاج خانم شدن دختر عموي فرنيا

فرنيا يك دختر عمو داره كه خيلي مهربونه و ما خيلي دوستش داريم اين دختر يك پسر گل هم به اسم حسين داره و تازگيها خانوادگي رفتن مكه چهارشنبه گذشته دعوت شديم به مهماني وليمه كه اينجا بهش ميگن حاجي خورون من اولين بار كه اين عنوان را شنيدم متوجه نشدم يعني چي؟ فكر ميكردم در مورد يك عده ادم خوار حرف ميزنن كه كارشون خوردن حاجيهاست بهرحال رفتيم همان وليمه خودمان وحاجي خورون اينجايي ها ما جز اولين نفرهايي بوديم كه رسيديم وهمان اول عكس گرفتيم كه تا شلوغ نشده و خوش امدگويي شروع نشده بتونيم با خانواده حاجيها عكس داشته باشيم ولي باز هم موفق نشديم باباي حسين را پيدا كنيم اين هم به روايت تصوير توي عكسها فقط دختر عموي فرنيا و گل پسرشون هستن فرنيا و ...
22 دی 1392

چندتا عكس از آخرهفته گذشته تا ديشب

بجز اين يك عكس بقيه عكسها مربوط به اخر هفته است وقتي ميريم فروشگاه فرنيا گل دختريه كلي اسباب بازي برميداره وقتي هم ميخواهيم بياييم بيرون همه چيز ميره سرجاش و اصلا بهانه نميگيره فقط يك مشكل هست كه ما بايد كلي بعد از تمام شدن خريدمون بچرخيم و وسايل اضافه را بگذاريم سرجاش پنج شنبه شب عمو رسول فرنيا مهمانمون بودن فرنيا مليسا دخترعموش را خيلي دوست داره اين هم هنر من براي شام كه مورد استقبال واقع نشد كيك مرغ و گردو جمعه همگي با هم رفتيم نمايشگاه اسباب بازي كه ايكاش نميرفتيم اينقدر شلوغ بود كه اصلا نمي شد نمايشگاه را درست بگرديم و خريد كنيم و برعكس هرسال غرفه ها جاي بازي براي بچه ها درست نكرده بودند يا شايد هم توي ان شلوغي نميشد ج...
22 دی 1392

عکس مطلب قبل

قرار شد به مطلب قبلی عکس  اضافه کنم اما دیدم اگه ویرایش کنم تاریخ مطلب بهم میخوره واسه همین بهتر دیدم این پست بشه عکس مطلب قبلی بفرمایید عکس فرنیا غرق در تماشای تلویزیون اولین روز کلاس موسیقی قبل ازاینکه کلاس شروع بشه وقتی فرنیا میره حمام اصلا ابی دیده نمیشود به نظر میاد فرنیا داره بجای اب اسباب بازی میریزه روی سرش ...
13 دی 1392

عكسهاي ان پنج شنبه (شب يلدا)

گفتم كه 5شنبه گذشته به مناسبت شب يلدا خانه عزيز( مادر بابايي ) جمع بوديم و بابايي عكس گرفت نميخواستم عكسها را بگدارم اما دايي فرنيا وقتي تماس گرفت و به شوخي گفت عكسها يلدا را هم كه ديديم چقدر شلوغ بود و .... نتيجه اين شد كه من بلاخره از بين عكسها چندتا انتخاب كردم و اينجا ميگذارم همه منتظر درست بايستيد حالا محمدجواد اسپرررررررررررررررررررررري خوب حالا مرتب بايستيد عكس دسته جمعي اين هم فرنيا گلي با تصوير پس زمينه عمو داوود فرنيا داره شيريني مامان پز ميخوره(كيك اسفناج) و اين هم لطف بابايي به مامان و عكس از توپهاي هويج و نارگيل باز هم دست پخت مامان بسيار هنرمند و باز هم فرنيا و اش دست پخت مامان بايد...
7 دی 1392

عكسهاي پنج شبنه اين هفته

اين پنج شبنه رفتيم نمايش دريا پري و اينبار هليا (دختر همسايه را هم با خودمان برديم به فرنيا كه حسابي خوش گذشت و چون چندبار رفته بود فرهنگسراي  فردوس مثل يك راهنما براي هليابود به هليا ميگفتيم نرو بيرون تا باباي فرنيا ماشين را بياره و توي هواي بيرون سردتون نشه و فرنيا ميگفت بريم بيرون بازي كنيم فروشگاه اسباب بازي هم داره و.... به نظر شما هليا به حرف كي گوش ميداد؟ اين هم چندتا عكس از نمايش فرنيا از صداي زياد اصلا خوشش نمياد قبل از شروع نمايش موسيقي كودكانه گذاشته بودند تفاوت فرنيا و هليا در برخورد با موسيقي اين اقاي صياد نمايش بود و نميدونم چرا چشماش اينجوريه اين هم سرگرمي جديد فرنيا در خانه با روسريهاي ماما...
7 دی 1392

حضور بعد از يك مدتي غايب بودن

خوب بلاخره طلسم شكست و امروز امدم بنويسم اول از همه بگم يك هفته قبل از يلدا توي مهد عكاسي داشتند به مناسبت يلدا كه متاسفانه فرنيا مريض بود و نتونست بره مهدو امسال عكس آتليه اي يلدا نداره اولش خيلي دلم سوخت چون گفته بودند با لباس محلي كه عكاس مياره ميخواد عكس بگيره و من هم خيلي دوست داشتم فرنيا شب يلدا با لباس محلي عكس داشته باشه  اما وقتي عكسها را ديدم خيالم راحت شد عكسهاي بچه هاي مهد را ديدم بد نبود اما ان انتظاري كه من داشتم نبود واسه همين خيلي دلم نسوخت البته اگه فرنيا پسر بود خيلي دلم ميسوخت اخه عكس پسرها خيلي قشنگ و بامزه بود و لباسشون خيييييييييييييلي زيبا بود اما اشكال نداره خوب شب يلداي ما هم با فاميلهاي همسري دو شب زودت...
4 دی 1392

زندگي با فرنيا

يك شب شام نخورد يعني هله هوله خورد و ديگه اشتهاش به شام نكشيد خلاصه كه ساعت 4صبح از خواب بيدار شده ميگه ماماني گرسنه امه شكمم باهام حرف ميزنه اما نميفهمم چي ميگه؟ بعد خانم طلا  صداهاي نامفهومي را بيان ميكنه و ميگه مامان اينجوري شكمم حرف ميزنه اين عكس فرنيا با لباسهايي كه هديه هاي خاله بزرگه و خاله مامان پارسا سينا(اين اسمي است كه فرنيا به خاله وسطي داده )دادن لباس را خاله بزرگه داده و شلوار را خاله مامان پارسا سينا ديشب رفتيم بيرون توي ماشين اداي اردك در مياورد و كواك كواك ميكرد به من هم گفت تو هم مامان اردكه اي يكدفعه بابايي هم شروع به كواك كواك كرد فرنيا با اعتراض گفت بابا تو نگو بابايي گفت: اخه من هم بابا اردكه...
12 آذر 1392

عكسهاي آتليه سه سالگي

روز 25آبان ماه رفتيم آتليه اول از همه بگم كه من از 6ماهگي تا تقريبا 2سالگي فرنيا ميرفتم آتليه سها و خيلي راضي بودم بعدش دوتا از عكاساشون يك آتليه جدا براي خودشون برپا كردند و چون نزديك ما بود ميرفتيم انجا تا اينكه واسه سه سالگي فرنيا فهميديم اين آتليه هم رفته سمت ميرداماد و از ما دور شده نتيجه اينكه دربدر دنبال يك آتليه خوب ميگشتيم اما جايي پيدا نكرديم و دوباره رفتيم سراغ همان آتليه سها اما ايندفعه واقعا ازشون ناراضي شديم و ديگه نه تنها خودمان نميريم كه بهركسي كه ميشناسيم ميگيم ديگه انجا كيفيت قبل را نداره اما بهرحال 9تا عكس انتخاب كرديم و اين هم عكسهاي فرنيا و يك عكس خانوادگي ...
6 آذر 1392