مهماني وليمه حاج خانم شدن دختر عموي فرنيا
فرنيا يك دختر عمو داره كه خيلي مهربونه و ما خيلي دوستش داريم اين دختر يك پسر گل هم به اسم حسين داره و تازگيها خانوادگي رفتن مكه چهارشنبه گذشته دعوت شديم به مهماني وليمه كه اينجا بهش ميگن حاجي خورون من اولين بار كه اين عنوان را شنيدم متوجه نشدم يعني چي؟ فكر ميكردم در مورد يك عده ادم خوار حرف ميزنن كه كارشون خوردن حاجيهاست بهرحال رفتيم همان وليمه خودمان وحاجي خورون اينجايي ها
ما جز اولين نفرهايي بوديم كه رسيديم وهمان اول عكس گرفتيم كه تا شلوغ نشده و خوش امدگويي شروع نشده بتونيم با خانواده حاجيها عكس داشته باشيم ولي باز هم موفق نشديم باباي حسين را پيدا كنيم
اين هم به روايت تصوير
توي عكسها فقط دختر عموي فرنيا و گل پسرشون هستن
فرنيا و حسين البته حاج اقا حسين
از نماي نزديك تر
به عكسها كه نگاه كردم ياد كامنت يكي از دوستان افتادم(مامان پريسا جون) فرنيا هميشه با روسري دور گردنش
ادامه مطلب يادتون نره
تنها عكسي كه تونستم از دختر عموي فرنيا پيدا كنم كه فرنيا كنارشون درست ايستاده باشه(همين جا از پدر بزرگ عزيز حسين عذرخواهي ميكنم كه بي اجازه عكسشون را اينجا گذاشتم)
دوتا عكس هم از قبل از رفتن دارم كه ميگذارم و اينها را ميگذارم كه گل دختر ببينه وقتي كوچيك بوده هر بار كه لباسش را ميخواستيم عوض كنيم درخواست ميكرده اجازه بديم مدتي بدون لباس باشه و چه لذتي هم ميبره البته اين مورد فقط در مورد زمستان است فكر كنم دخترم ميخواد قبل از سنگين شدن با يك عالمه لباس زمستانه سبكي و راحتي را حس كنه
اينجا داره با برگه هاي كتي خانه را تزيين ميكنه اين كتاب خيلي خوبيه اموزش قيچي كردن و بازي است اما بعد از قيچي شدن ديگه كتاب نيست