حضور بعد از يك مدتي غايب بودن
خوب بلاخره طلسم شكست و امروز امدم بنويسم
اول از همه بگم يك هفته قبل از يلدا توي مهد عكاسي داشتند به مناسبت يلدا كه متاسفانه فرنيا مريض بود و نتونست بره مهدو امسال عكس آتليه اي يلدا نداره
اولش خيلي دلم سوخت چون گفته بودند با لباس محلي كه عكاس مياره ميخواد عكس بگيره و من هم خيلي دوست داشتم فرنيا شب يلدا با لباس محلي عكس داشته باشه اما وقتي عكسها را ديدم خيالم راحت شد عكسهاي بچه هاي مهد را ديدم بد نبود اما ان انتظاري كه من داشتم نبود واسه همين خيلي دلم نسوخت البته اگه فرنيا پسر بود خيلي دلم ميسوخت اخه عكس پسرها خيلي قشنگ و بامزه بود و لباسشون خيييييييييييييلي زيبا بود
اما اشكال نداره خوب شب يلداي ما هم با فاميلهاي همسري دو شب زودتر برگزار شد و از انجايي كه من عكس نميگيرم و بابايي عكس ميگيره خوب تكليف عكسهاي ان شب هم معلومه
ولي براي اينكه اين پست خالي از عكس نباشه از تولدهاي هر روزه فرنيا عكس ميگذارم
دختر قشنگم كه به هر كيكي حتي درحد كيك يزدي هم رضايت داره و همينطور حداقل تزيينات تزيين چاقو را ببينيد پيشنهاد خودش است با بندي كه از توي اسباب بازيهاش پيدا كرده بود گفت ببند دور چاقو خوشگل بشه
كيك را براي همه مهمانهاي خيالي تقسيم كرد و كوچيك كوچيك كرد به همه برسه
يك روز هم داشتيم بازي كامپيوتري ميكرديم اشكال شبيه به هم را بايد پيدا ميكرد ببينيدچه دقتي هم ميكرد جوري توجه ميكرد انگار ميخواست هسته اتم را بشكافه
اين روسري بسته دور گردنش مثلا شنل شاهزاده است من هم يكي داشتم