نوروز 93-قسمت پنجم(شيراز)
شنبه شب رسيديم شيراز يعني 9فروردين روز تولد بابايي از قبل با دوستم هماهنگ كرده بودم براي تولد بابايي كيك و گل بخره و بعد از شام كيك را اوردن و بابايي را سورپرايز كرديم دخترم درحال تزيين ميز تولد بابايي دوتا گل خريده بودند اما هركدوم را يكي از بچه ها برداشتن و گل قرمزه زير اسباب بازيهاشون گم شده بود شپ موقع خواب پيداش كردم اين هم متين خان و بابايي اش و فرنيا و بابايي اش و اين هم مامان متين دوست خوبم كه دوساله مزاحم مادرش ميشيم توي گناوه و امسال به خودش هم زحمت داديم كاش يك تعطيلي بيان پيشمون اين هم فرنيا گلي كه بعد از عكس گرفتن گفت حالا تولد بابايي تمام شد تولد منه فرداش رفتيم شيراز گردي اول از همه موزه ه...