نوروز 93-قسمت اول
سلام به همه دوستاي خوب و بخصوص دختر گل خودم
سال 92هم گذشت و سال 93شروع شد انشالله اين سال براي همه پر از شادي و موفقيت باشه و سال خوبي را پيش رو داشته باشيم
با توجه به اينكه عكسهاي سفر دوهفته ايمون خيلي طولانيه توي چندتا پست ميگذارم
امسال از 29اسفند سفرمون آغاز شد و با همت بابايي 2دقيقه مونده به سال تحويل به خانه مادر بزرگ رسيديم شروع سفر از پاركينگ خانه
بابايي ساكها را صندلي عقب جوري جاسازي كرد كه يك تخت درست و حسابي واسه فرنيا شد
وقتي ساعت6صبح داشتيم وسايل را اماده ميكرديم فرنيا بيدار شد دوتا عروسك(هزارپا و بع بعي) زير بغلش زد و گفت داريم ميريم من اينها را هم ميارم بغلش كردم وگفتم بخواب اماده كه شديم شما را هم ميبريم و فرنيا سريع خوابش برد
اين هم خانم خانما وقتي توي ماشين بيدار شد و خوشحال شد كه توي راه هستيم
اين هم هفت سين پشت شيشه ماشين
اراك واسه صبحانه توقف كرديم
بعد هم نهار توي مسير
يك توقف كوتاه
توي عكس به گردنبند بابايي توجه كنيد بعدا ببينيد فرنيا چه استفاده اي ازش ميكنه
اينجا نوبت عكسهاي سال تحويل است اما عكسها پيش خاله كوچيكه و پارسا (پسرخاله) است و دستمون نيست فقط اين يك عكس را بابايي توي گوشيش داشت
همانطور كه گفتم 2دقيقه به سال تحويل به خانه رسيديم و سريع رفتيم سرسفره هفت سين نشستيم قبل عيد همه ميگفتن ساعت سال تحويل 20و 20دقيقه است ولي واقعي اش27دقيقه بود و اين 7دقيقه به ما فرصت داد قبل از سال تحويل به خانه مامان بزرگ برسيم
روز جمعه اول فروردين كه به ديد و بازيد عيد مشغول بوديم
و اين هم فرنيا گلي مامان كه وقتي ديديم صدايي ازش نمياد رفتيم سراغش و ديديم از خستگي خوابش برده
و اين هم فرنيا گلي در لباس عيد
روز شنبه هم رفتيم يك دوري توي اهواز زديم با دايي و زندايي و خاله كوچيكه فرنيا عاشق اين صندليهاي ميوه اي شده بود و باهمشون عكس ميگرفت
يكي از اتقاقهاي جالب مصاحبه با فرنيا توي پارك بود(2فروردين) روز 3فروردين شبكه خوزستان نشانش داد نميدونم اسم برنامه چي بود اما ساعت 9شب بود
اينجا هم داشتند با دايي و زندايي مصاحبه ميكردند و ما كنار منتظر ايستاده بوديم
اين هم فرش گل كه فكر كنم هر كسي توي اهواز بود ازش عكسي داره