نوروز 93-قسمت دوم(گتوند-دزفول و شوشتر)
يكشنبه 3فرودين رفتيم گتوند و دزفول و كنار رودخانه دزفول به فرنيا خيلي خوش گذشت و شبش رفتيم شوشتر خانه دايي و فرداش خاله وسطي و مامان بزرگ و عمه جان (عمه خودم) هم امدند بعد از نهار هم رفتيم كنار رودخانه و باز هم اب بازي
ابتداي گتوند يك پارك بود كه فرنيا انجا كلي بازي كرد و موقع الا كلنگ بازي يك دختر هم بود 5ساله فرنيا به باباي بچه گفت اسم دخترتون چيه؟ هر چي آقاهه به دخترش اصرار كرد اسمت را بگو دخترش خجالت كشيد بعد مامانش بجاي دخترش جواب داد فرنيا گفت دختر خيلي خوبيه فقط كمي ساكت و اروم است
بعد پدر دختر از فرنيا پرسيد اسمت چيه فرنيا ساكت بود و جوابي نميداد گفتم دخترم اسمت را يادت رفته گفت نه دارم فكر ميكنم، ميخوام به انگليسي بگم اما يادم نمياد اسمم به انگليسي چي ميشه
بعد كمي ماكاروني ديد كه روي زمين ريخته گفت ادمهاي بد نودلها را ريختن زمين خدا خيلي ناراحت ميشه اما خدا از Big هم Bigتره انها را مي بخشه
مشكل فرنيا در مسافرت مگس بود براي بار اول بود مگس ميديد و خيلي ميترسيد هر چي هم ميگفتم ببين دستت را تكان ميدي ميرن بيخيال نميشد و همش غر ميزد
بعد رفتيم دزفول كنار رودخانه
بعد از آب بازي كمي هم به شكم برسيم
تا حال ديده بوديد كسي كافي ميكس با پاپ كورن بخوره؟
و اين هم يك مكان راحت براي نشستن در ماشين
بعد رفتيم يك سد را ديديم
داره بزور دستش را ول ميكنه بره اب بازي و شنا همش هم ميگه من بلدم شنا كنم غرق نميشم
مدل تكرار شدني عكس مامان و فرنيا توي سفر
فرنيا ابراز علاقه اش به من زياد شده بود و از اين به بعد از اين مدل عكس زياد ميبينيد
اين جا هم مكان زيارتي(امام زاده) بود توي دزفول كه نمازمان را انجا خوانديم اما اسمش يادم نيست البته اينجا كه ما ايستاديم پشت ان امامزاده است
اين جا هم خانه دايي
پارسا يك آيپد خريده و فرنيا هم تمام مدت كنار پارسا بود كه بتونه با آن بازي كنه و دست داداش پارسا درد نكنه كه به فرنيا اجازه ميداد بازي كنه
توي عكس عمه و شوهر عمه من و مامان بزرگ هستن
اين هم موقع نهار سرسفره اول همه فرنيا امد اما دريغ از غذا خوردن
نميدونم چرا فرنيا توي مهمانيها غذا نميخوره
بعد از نهار رفتيم كنار رودخانه شوشتر و باز هم اب بازي