فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچولو

تولد يكسالگي وبلاگ فرشته كوچولو

و اما امروز مصادف با يكسالگي وبلاگ دخترم است اميدوارم 20سالگي وبلاگت را هم ببينم اميدوارم حالت خوب باشه بتونيم امشب يك كيك و جشن كوچولو داشته باشيم مامان وقت نداره خودش كيك درست كنه اما يك كيك كوچولو ميخريم تا بابايي را سورپرايز كنيم و عكسهاشو برات ميگذارم مامان خيلي دوست داشت از اولين روز بدنيا امدنت ميتونست همه چيز را ثبت كنه اما ان موقع هنوز با ني ني وبلاگ اشنا نشده بود و بعد كه خرداد ماه برگشتم سركار (بعد از شش ماه مرخصي) اينجا را پيدا كردم و از انروز شروع كردم به نوشتن ميدوني الان كه به عكسها ان روزها نگاه ميكنم خيلي دلم واسه ان ني ني كوچولو تنگ ميشه اما از اينكه ميبينم هر روز بزرگتر ميشي و كارهاي جديد انجام ميدي و مامان و بابا...
3 خرداد 1391

واكسن زدم

سلام امروز امدم بگم از همه دوستان ممنونم كه به فكر من بوديد و برام كامنت گذاشتيد امروز رفتم واكسن زدم و خيلي خانم بودم از گريه خبري نبود فقط يك كوچولو كوچولو بعد هم اسباب بازيهاي انجا را برداشتم بازي كردم بعد هم كه خواستيم برگرديم گذاشتمشون سرجاش و ماشين پليس خودم را برداشتم صبح هم قبل از اينكه برم واكسن بزنم قطره استامينوفن خوردم اميدوارم تب نكنم اخه ميخوام بازي كنم نمي خوام بيحال باشم 2تا عكس هم بابايي انجا ازم گرفت وقتي بابا از سركار برگرده موبايلشو ميگيرم و عكسها را اينجا ميگذارم منتظر باشيد
3 خرداد 1391

واكسن 18ماهگي

عزيز دلم فردا ميخوام ببرمت واكسن 18ماهگيت را بزنم اميدوارم خيلي اذيت نشي بعد از واكسن ميبرمت مهد و به مهد هم گفتم اگه تب كردي زود خبرم كنند در عوض 5شنبه و جمعه پيشت هستم و ميدونم زود همه چيز تمام ميشه و مشكل خاصي واست پيش نمياد  واكسنهاي قبليت هم مشكلي نداشتي فقط اولين واكسنت را كه زدم پات خيلي درد ميكرد و تا پاهت را تكان ميدادي گريه ات بلند ميشد كه اين وضعيت همش يك روز ادامه داشت و حالا هم ميدونم اين واكسن را با اينكه همه ميگن خيلي سخته گل ماان به راحتي از پسش برمياد
2 خرداد 1391

عكسهاي خانه بازي

سلام طلا خانم اين هم عكسهايي كه قولش را ديروز دادم بماند كه شما ديشب با ديدن عكسها و فيلمي كه ازت گرفته بوديم ساعت 10شب ياد بازي افتادي و با گريه ميخواستي باز ببريمت انجا همش ميگفتي توپ يعني استخر توپ را خيلي پسنديده بودي حيف كه خانه ما جا نداره وگرنه حتما از اين خانه ها واست ميخريدم خيلي دوست داشتي بري توي خانه و كنار پنجره بشيني و از توي خانه بيرون را نگاه كني اينقدر واست جالب بود كه در و پنجره خانه باز و بسته ميشد اين هم همان ماشين است كه گفتم دوستش داشتي با اينكه عكسش تار است اما خواستم  عكسي از ماشين بازيت يادگاري داشته باشي انشالله ايندفعه كه بريم خريد بازم ميبريمت اينجا بازي كني عزيزم به چي ن...
27 ارديبهشت 1391

18ماهگيت مبارك

دختر قشنگم ديشب به مناسبت 18ماهگيت برديمت خانه بازي شهروند بوستان (به پيشنهاد بابايي) و چه لذتي بردي كه قابل وصف نيست خيلي خوب بازي ميكردي و اصلا به وجود من نيازي نبود اما ماماني ميترسيد بخوري زمين يا بچه ها هلت بدن واسه همين همراهت امدم مداوم بين وسائل بازي مي چرخيدي و همه را امتحان ميكردي و همش ميخواستي با بچه ها بازي كني فقط دوتا از بازيها را از همه بيشتر پسنديدي استخر توپ و يك ماشين بود كه ريل ساده اي داشت اول خودم گذاشتمت توي استخر توپ و تو كمي ترسيدي اما بعد كمي بازيهاي دگه دوباره خواستي بري  انجا و اين بار از پله ها رفتي بالا و از سرسره رفتي توي استخر و اين اوج لذت بود برات خيلي كيف كردي و توي توپها ر...
26 ارديبهشت 1391

حرف زدن

عزيزم ديگه حسابي حرف ميزني و شروع كردي به جمله گفتن جمله كه نه و لي كلمات را براي رساندن منظورت چندتايي ميگي مثلا بيا جوراب انجا يعني اين جوراب را بگير بگذار انجا يا ديشب ميگفتي لاپو لالا تخت يعني لاك پشت توي تخت بخوابه چخ بابا يعني با بابايي بريد چرخ سواري خلاصه كه مامان و بابا را هر روز با كلمات جديد ذوق زده ميكني فقط يكي به من بگه دبي و فرشته چه شباهتي به هم دارند كه وقتي از گل خانم ميپرسيم اسم مامانت چيه ميگه دبي هر اسمي را بلاخره يكجوري ميگي كه شباهتي به خود كلمه داشته باشه اما اين يك كلمه شده علامت سوال واسه ماماني امروز موعد واكسن زدنت است اما هنوز تصميم نگرفتم كجا ببرمت اخه مركز بهداشتي كه نزديك خانه بود تعطيل شده و بيشتر ...
25 ارديبهشت 1391