گل دختر مامان داره روز به روز بزرگتر و عاقل تر ميشه اول از همه اينكه شعرهاي يك توپ دارم و بابا بزرگ پيره را با كمك مامان بلده بخونه (مامان بايد شعرهاي جديد ياد بگيره تا بتونه به فرنيا شعرهاي جديد ياد بده) از كارتون لاك پشتهاي نينجا ميترسي اما دوست داري نگاه كني و نتيجه اين ميشه كه تا اين كارتون شروع ميشه زود ماماني را صدا ميكني و توي بغل مامان ميشيني و كارتون را نگاه ميكني وقتي هم خيلي بترسي دستات رو دور گردن مامان حلقه ميكني وقتي هم بخواهيم شبكه را عوض كنيم معترض ميشي و با گريه ميگي نينجا نينجا اما هر كارتون يا فيلمي را دوست نداشته باشي زود كنترل تلويزيون را ميدي دست مامان و بابايي و ميگي عوض يعني شبكه را عوض كنيم از فيلمهايي كه...