فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

فرشته کوچولو

18ماهگيت مبارك

1391/2/26 8:48
نویسنده : مامانی
465 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم ديشب به مناسبت 18ماهگيت برديمت خانه بازي شهروند بوستان (به پيشنهاد بابايي) و چه لذتي بردي كه قابل وصف نيست

خيلي خوب بازي ميكردي و اصلا به وجود من نيازي نبود اما ماماني ميترسيد بخوري زمين يا بچه ها هلت بدن واسه همين همراهت امدم مداوم بين وسائل بازي مي چرخيدي و همه را امتحان ميكردي و همش ميخواستي با بچه ها بازي كني

فقط دوتا از بازيها را از همه بيشتر پسنديدي استخر توپ و يك ماشين بود كه ريل ساده اي داشت اول خودم گذاشتمت توي استخر توپ و تو كمي ترسيدي اما بعد كمي بازيهاي دگه دوباره خواستي بري  انجا و اين بار از پله ها رفتي بالا و از سرسره رفتي توي استخر و اين اوج لذت بود برات خيلي كيف كردي و توي توپها راه مي رفتي  و انها را به اينور انور پرت ميكردي و چند بار از پله بالا رفتي و با سرسره توي توپها شيرجه ميزدي و مي خنديدي فقط حيف پلهاي سرسره خيلي مناسب سن تو نبود و مامان مجبور بود كمكت كنه ازشون بالا بري بعدا عكسهاي ديشب را برات ميگذارم اينقدر خسته شده بودي ميدونستم حتما توي راه خوابت ميبره واسه همين رفتيم يك رستوران و به خانم گلم اش شله قمكار داديم خورد و بعد هم يك كوچولو بستني يا بقول خودت تمني بعد هم كه توي راه به خانه خوابت برد

وقتي رسيديم خانه بابايي كالسكه ات را اورد كه از توي پاركينگ تا توي خانه هم راحت باشي ما هم از فرصت استفاده كرديم و زود براي خواب اماده شديم اما خانم طلا ميخواست روزش كامل باشه با اينكه خواب بود ولي ميخواست پيش ماماني باشه تا ميگذاشتيمت توي تختت با چشماي بسته پامي شدي ميايستادي بلاخره هم مجبور شدم امدم اتاق شما و روي تشك كنار تختت خوابيدم اما شما مامان را ميخواستي من هم گذاشتمت پيش خودم اما باز امدي سرت را گذاشتي روي بالش من و دستت را انداختي دور گردنم من هم دستم دورت حلقه كردم و خوابيديم يكدفعه بيدار شدم ديدم ساعت 2شب است ديگه گذاشتمت توي تختت و رفتم اتاق خودمان خوابيدم و فكر كردم چقدر دوستت دارم و  اين عشق و علاقه مامان را خوب متوجه ميشي و تو هم گاهي ميخواهي به ما بگي خيلي دوستمون داري

عزيز مامان هميشه سلامت و شاد باشي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آیلا
26 اردیبهشت 91 17:20
مبارکه عزیزم . آخ که زیباست عشقش به مامانی و بابایی. راستی عکس می خواییم
ilijoon
1 خرداد 91 8:28
18 ماهگيت مبارك گلم