عکسهایی که فکر میکردم از دست رفته
توی چندتا پست قبل گفتم که دوربین را بردیم عروسی و چون توی رم دروبین جا نبود عکسهای قبل را توی کامپیوتر انجا خالی کردیم و چون ویروسی بود عکسها را از دست دادیم اما خاله کوچیکه کمک کرد و عکسها برگشت این هم ان عکسها
معاینه و از نظر فرنیا تعمیر ماهی تعادلی
دقت میکنید توی عکسها سر ماهی روی بالش است
بابایی یک جعبه یونولیتی از سرکار اورد خانه این هم عکس جعبه که تبدیل شده به خانه میکی موز
(لطفا به جورابهای افتاده روی زمین توجه نکنید از مهد امده و سریع رفته سراغ خانه میکی موز)
این هم ان شبهای مریضی و تب که مامان حسابی وقتی یاد ان روزها میافته دلش نمیخواد دیگه هیچوقت برای هیچ مامانی پیش بیاد
خانه بهم ریخته و رختخوابهایی که توی پذیرایی پهن شده تا مامان و فرنیا کنار هم باشن
ان چهار پایه را برای من گذاشته بود که کنارش بشینم و تلویزیون نگاه کنم
و این هم عکسهای هواپیما وقتی میرفتیم اهواز خانم مهماندار پرسیددخترتون تحمل میکنه کمربندش را ببنده فرنیا که شنید خودش کمربندش را بست و جالبه که بلد بود(شایدم شانسی بسته شد)