عكسهايي كه يادم رفته بود بگذارم
اين عكسها مال قبل از ماه رمضان است يادم رفته بود بگذارم و با يك دوربين تكوني بهشون رسيدم
خوب اول اين عكس كيك كفشدوزكي
وقتي داشتم پست تولد وبلاگ فرنيا را مينوشتم دخترم كنارم بود و يك كيك كفشدوزكي از اينترنت گذاشته بودم كه انتخاب خود فرنيا بود بابايي وقتي فهميد انتخاب فرنيا بوده سريع واسش اين و سفارش داد
اين عكسها هم مال يك روز پارك گردي توي محله خودمان بود دوتا پارك نزديك خانه است كه هميشه ميريم امااين پارك چندتا چهار راه پايين تر است و اين بار در يك محله گردي رفتيم به اين پارك
فرنيا با اسكوتر امده بود پارك و يك پسر بچه با دوچرخه با هم معاوضه كردند نتيجه اينكه مرغ همسايه غازه
اين جا هم پاساژ صفويه است روبروي پارك ملت
خوب زنجير گذاشته بودند وگرنه فكر كنم فرنيا ميرفت داخل حوضچه
بعد هم پارك ملت
اين هم دختر كوچولوي همسايه خواهر هليا كه يك روز به اصرار فرنيا اورديمش خانه
يك روز هم در يك تغيير دكور اتاق خوابمون يك پيچ تخت گمشد و ازبهم ريختگي اتاق فرنيا خانم كمال استفاده را كردند
فرداش ميگفت مامان بيا تختون را تبديل كن به سرسره من بازي كنم
اين هم روز كه بابايي شاه بود و فرنيا ملكه و مثلا فرنيا با گذاشتن بالشتهايي توي تختش براي شاه و ملكه جايگاه درست كرده بود
يك شب برق نداشتيم و فرنيا حوصله اش سر رفته بود اين مدليش كردم و كمي سرگرم شد (چشماش بخاطر نور فلاش دوربين اذيت ميشد)
هر وقت فرنيا با من مياد حمام ميگه بابايي با كف موهام را كله قندي ميكنه و وقتي بهش ميگم بگذار من هم واست كله قند درست كنم ميگه نه فقط بابايي بلده كله قند درست كنه
اين زيباترين نقاشي فرنيا است البته از نظر من. خيلي ذوق كردم وقتي نقاشي اش را ديدم دستش را ميگذاره روي كاغذو ميكشه بعد هر انگشتي ميشه يك ادمك
چون نقاشي كم رنگ بود كمي توي فتو شاپ پررنگش كردم و براشون شماره گذاشتم كه بهتر تشخيص داده بشن ومشخصه شماره يك انگشت كوچيكه است و 5 انگشت شصت است