عكسهاي يك روز تفريح كنار درياچه شهدا چيتگر
يك روز با فرنيا و بابايي رفتيم درياچه شهدا يا همان درياچه چيتگر نميدونم دقيقا اسم پاركش چيه اما مهم اينه كه فرنيا حسابي انجا كيف كرد و آب بازي هم كه حسابي بهش چسبيد
ادامه عكسها را ببينيد
اين اسب سواري خيلي جالب بود ما وقتي رفتيم نميدونستيم اينقدر فرنيابازي ميكنه و شام هم بيرون ميخوريم كه پول نقدمون كم ميشه و دقيقا همان موقع هم دستگاههاي ATM قطع ميشن و نتيج اينكه نشد سوار كالسكه بشيم اما فرنيا كه داشت اصرار ميكرد سوار كالسكه بشيم اقايي كه كالسكه را ميراند گفت اگه اجازه بديد دخترتون را توي بغل خودم ببرم و اين شد كه من و بابايي كنار ايستاديم و فرنيا با اقاي كالسكه چي يكدوري توي محوطه زدند واسه همين عكسها تاريكه اخه از دور عكس گرفتيم البته بماند كه من بيچاره تمام مسير دنبال كالسكه رفتم و برگشتم چون دلم ارام نميگرفت فرنيا را بغل يك غريبه بفرستم و فقط از دور نگاهش كنم
اين ستاره سبز هم كه در نور كمش صورت فرنيا پيداست يك اسباب بازي بود كه بابايي دلش نيومده بود به فرنيا نه بگه و به قيمت گران توي پارك خريده بود