پنجشنبه 21شهريور
روز پنجشنبه من و فرنيا تنها خانه بوديم و هليا دختر همسايه كه همبازي فرنيا است خواب بود فرنيا هم همش بهانه ميگرفت بره خانه انها من هم ديدم نمياد داخل گفتم بيا بيرون بازي كن فرنيا كلي از اين پيشنهاد استقبال كردو بلاخره هم هليا بيدارشد و به فرنيا پيوست
اينجا فرنيا جلوي در خانه ايستاده البته اينجا ديگه هليا هم بيدار شده بود و امده بود با فرنيا بازي كنه
بعد عصري هم با بابايي رفتيم نمايشگاه مادر وكودك و نوزاد
عكسها توي ادامه
وسايل بيشتر بدرد نوزاد ميخورد اما قسمت وسايل بازي خيلي خوب بود همه توليد كنندگان وسايل بازي قسمتي از غرفه هاشون را به بازي بچه ها اختصاص داده بودند
اين غرفه خيلي بامزه بود جز سرويس تخت كالسكه اي اين اسبهاي تعادلي هم بود كه خودشان براي دكور دوتا را با بند جلوي كالسكه بسته بودند خيلي قشنگ بود واقعا شبيه كالسكه اي بود كه اسبها ميكشيدند
غرفه دندانپزشكي كه رايگان دندانهاي بجه ها را نگاه ميكردند و يكي يك آينه دندانپزشكي به بچه ها هديه ميدادند
اين غرفه هم كه با دردسر ازش دور شديم فرنيا يكي از مبلهاي صورتي را انتخاب كرده بود و ميگفت بايد بخريم
بعد رفتيم غرفه ني ني سايت كه رايگان بچه ها را گريم ميكرد و جايگاه عكاسي هم داشتند
اين هم فرنيا درحال گريم شدن
خانمه از فرنيا پرسيد ميخواي چه شكلي بشي فرنيا گفت من ميخوام گل بشم
و اين هم گل ما روي مبلي كه انتخاب كرده بود
و اين هم اختتاميه فرنيابا پوستري از نمايشگاه كه عكس ميكي موس روش بود