فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

فرشته کوچولو

ادامه سفر به شمال

1392/3/18 9:57
نویسنده : مامانی
1,507 بازدید
اشتراک گذاری

فرنيا گلي

ادامه مطلب يادتون نره

بعدش راه افتاديم سمت جاده اسالم به خلخال حدودهاي ظهر كه رسيديم فرنيا ديگه از بازي زياد خوابش برده بود و براي نهار خواب بود و با توجه به اينكه دير صبحانه خورده بود اگر هم بيدار بود نهار بخور نبود كه نبود واسه همين اجازه داديم خواب باشه و خودمان نهار خورديم نهار اسالم به خلخال

فرنيا خانم مامان

مثلا نشسته روي تنه درخت تامامان ازش  عكس بگيره

فرنيا در جنگل

اخ جون بلاخره مامان موفق شد يك عكس بگيرهتشویق

زيباترين گل در طبيعت جنگل

بعدش هم رفتيم تالاب انزلي ولي گفتن ان تصاويري كه از تالاب انزلي ديده ايد مربوط به تابستان و بخصوص مرداد ماه است و الان فقط نيزار استناراحت

فرنيا و قايق سواري

فرنيا و قايق و نيزار

براي شب از قبل جا رزرو نكرده بوديم واسه همين تا ساعت 10شب دنبال جا ميگشتيم و بلاخره هم يك خانه گرفتيم توي چمخاله و تا رسيديم شروع كردم به اشپزي و ساعت 12شب غذا اماده شد و گل دختري بلاخره غذا خورد و خوابيد و صبح خيلي دير بيدارشديم واسه همين فقط رفتيم همان اطراف را گشتيم و كمي كلوچه واسه سوغاتي خريديم و برگشتيم چمدان ها راديگه خيلي مرتب توي صندوق جا نداديم ويكي ا زانها را گذاشتيم صندلي عقي اخه از ان خانه تا هتل شايان دو سه دقيقه راه بود ولي فرنيا ان چند دقيقه را حسابي لذت برد و بازي كرد ببينيد چجوري روي چمدان نشسته

چمدان سواري

اينجا هم بازم دريا كه پشت هتل بود اينجا فرنيا همش حلقه بادي ميخواست بچه ها زياد با خودشان اورده بودند بابا رفت براي فرنيا بخره اما ان اطراف پيدا نكرد

بازم دريا

اب بازي

بلاخره ترس من از تنها گذاشتن فرنيا در اب تمام شد و اجازه دادم فرنيا كمي هم تنهايي بره توي اب

فرنيا و دريا

دريا

ليلا كوه يك جايي مثل دربند و دركه كه بجاي رستورانهاي دربند اينجا خانمهاي محلي نان محلي خوشمزه ميپختند كه واقعا خوشمزه بودند كه با تخم مرغ اب پز محلي ميفروختند نانها اينجا دست بابايي است رفتيم دوباره بخريم سوغات بياريم اينقدر صفش شلوغ بود كه بيخيال شديم با اينكه تعداد زيادي از اين زنها در طول مسير نشسته بودند و نان ميپختند اما حيف كه ما حتي يك عكس از ان نان پختن و اتش نان پزي نگرفتيم

فرنيا و بابايي

چون فرنيا خيلي از اين وسايل بادي ديده بود كه توي دريا بچه ها باهاشون بازي ميكردند و شهر هم پر از اين مغازه ها بود با وسايل بادي رنگارنگ بابايي قول داد واسه فرنيا يكي بخره و شب اينقدر گشتيم تا بلاخره يكي خريديم بقول فرنيا قايق مرغابي

تا صبح بشه و بريم دريا شب توي اتاق هتل فرنيا روي مرغابي خوابيد

فرنيا روي قايق مرغابي

صبح رفتيم كنار دريا صبحانه بخوريم و فرنيا كمي با قايق باديش (بقول خودش) بازي كنه اما فرنيا از ذوقش اصلا صبحانه نخورد و رفت توي اب اما اينقدر سرد بود كه نتونست بره بازي كنه

فرنيا و دريا

كمي شن بازي كرد تا ساعت 10 و كم كم وسايل را جمع كرديم كه بريم اما تازه فرنيا رفت توي اب و گفت اب ديگه سرد نيست بريم اب بازي

با اينكه بابايي سرما خورده بود اما بخاطر فرنيا زد به آب

قايق سواري

عكس قبلي واسه اينكه ببينيدي فاصله بابا با فرنيا چقدر است ولي عكسهاي پايين مثل اينه كه فرنيا تنها توي اب داره بازي ميكنه

وايييييييييييي الان ديگه دريا

فرنيا و دريا

بلاخره اب بازي تمام شد و بابايي فرنيا را اورد سمت ساحل

اب بازي تمام شد

اما فرنيا هنوز از بازي با قايقش سير نشده

مرغابي سواري در ماشين

در راه برگشت در جاده عباس اباد به كلاردشت موقع نهار فرنيا با يك خانواده اصفهاني دوست شد و رفت پيششون بلال خورد هندوانه خورد و .....چشمک اينقدر با فرنيا عكس گرفتند با روابط عمومي كه از فرنيا ديدم خيالم راحته دخترم روي دستم نميمونهزبان

جاده عباس آباد

اين هم اخرين عكس سفر

از اينجا ديگه سوار كه شديم بعد از كلاردشت ترافيك شروع شد و اصلا حسي واسه عكس گرفتن نبود شب ساعت12شب رسيديم خانه من كه تمام سفر را غذا پخته بودم مجبور شدم (اين شب اخر كه فكر ميكردم عصر خانه هستم و شام ميپزم ) رضايت بدم شام بيرون بخوريم نگران البته خدا را شكر مشكلي پيش نيامد و فرنيا هم خوب غذا خورد سوپ و مرغ بعدش هم انگار توي غذا قرص خواب بود تا سوار ماشين شد خوابيد

اخرين عكس سفر

اين هم صبح فردا بعد از حمام

فرنيا با روسري

دختر شيرين مامان

عزيز دلم عاشقتم

ايشالله هميشه سلامت و شاد باشي

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

خاله ی آریسا
18 خرداد 92 11:53
وااااااااااااااااااااای مرغابیشو نگاه خیلی جیگری بووووووووووووووووووووووووووس برای لپای خوشگلت . راستی رمز رو براتون فرستادم


مرسي خاله جون
مامان فتانه
18 خرداد 92 13:06
مبارکت باشه خیلی مرغابی قشنگی بود ...خیلی هم عکس ها نازن ....همیشه به گشت و شادی....عزیزم ساری نیومدین؟


نه عزيزم ما از انزلي امديم چمخاله بعد هم رامسر و عباس اباد و از انجا كلاردشت و تهران اگه ايندفعه بيام شمال حتما ساري ميام خوبه؟
مامان فتانه
18 خرداد 92 13:27
مرسی خانمی....راستی ما اون پست رو تکمیل کردیم و یک پست جدید دیگه با کلی عکس تو راهه


دوباره ميام
فاطمه مامان الينا گلينا
19 خرداد 92 11:27
واي با روسري خيلي نبات شدي. عزيزم. راستي يه وجه كاملا مشترك تو عكس ديدم .چمدونهامون جفته همه


البته اين چمدان ديگه داره عمرش تمام ميشه وبايد فكر يكي ديگه باشيم
مامان نگار
19 خرداد 92 15:33
همیشه به سفر و خوشحالی باشین ایشالله
فرنیای گلم ببوسین

ممنون دوست خوبم
مامان آرینا مو فرفری
19 خرداد 92 16:07
چه عکسای خوشگلی خوشحالم حسابی به شما خوش گذشته.


بله حسابي حسابببببببببببببببي
اتنا مامان نگین
19 خرداد 92 17:00
خداروشکر که بهتون خوش گذشته وخدارو هزاران بارشکر که فرنیا گلی حالش خوب شد.


ممنون خاله جون
مامان پریسا
20 خرداد 92 2:15
فرشته جون همراه با شما ما هم یه سفر اومدیم شمالدستت درد نکنه چه عکس هایی و چه خوب توضیح دادی.


اينقدر عكسها زياد شد كه ديگه خجالت كشيدم عكسهايي از مناظر زيباي شمال هم بگذارم
مامان پریسا
20 خرداد 92 2:16
من هم خیلی دوست دارم یه سفر برم شمال ایشالله پریسا رو ببرم کمی برای اب بازی


اب بازي قرارهاي وبلاگي كم بود باز هم ميخواهيد بريد اب بازي
دوردونه ی بابایی
21 خرداد 92 14:37
ماشالله دختری شما خیلی خوشگله
آدم دوست داره بچلونتش


ممنون لطف داريد دوست خوبم
مامان بهار
21 خرداد 92 23:33
خدا رو شکر که دوباره سلامتی به خونتون برگشت و این بزرگترین نعمت خداست
همیشه خوش باشید


ممنون واقعا كه سلامتي بزرگترين نعمت خداست ولي گاهي يادمون ميره
farzaneh
22 خرداد 92 9:12
salam man bardarm esm dokhtarm ro farnia mikham beghzarm esm psarm arshiast 7 salshe mamnon az shoma

چقدر اسم پسرتون خوشگله بله خيلي هم قشنگه و به هم ميان ارشيا و فرنيا ايشالله هميشه سلامت باشيد