عکسهای مسافرت 3
رسیدیم بوشهر
به نحوه نشستن فرنیا و استفاده از صندلی ماشین توجه فرمایید!!
اینجا هم بندر بوشهر و اب بازی فرنیا
باز هم از انجایی که خیلی مادر نمونه ای هستم فراموش کردم یک دست لباس برای دخترم بیارم و بعد از اینکه فرنیا خیس شد یادم امد باید بابا را بفرستم برای فرنیا لباس بیاره و تا بابا بره و از ماشین لباس بیاره فرنیا از سرما میلرزید و من خودم را توبیخ میکردم چرا بیفکری کردم و لباس نیاوردم
بعد عمو جواد امد دنبالمان وفهمیدیم شب انها هم خانه دوستشان رفته اند و برای دیدنشان رفتیم خانه دوست عمو
فقط ده دقیقه خانه انها بودیم اما بچه یکساله صاحبخانه حسابی فرنیا را چنگ زد و اشک گل دختری را در اورد و با گریه های فرنیا که دیگه همش میگفت بریم از عمو و زن عمو خداحافظی کردیم رفتیم یک رستوران نهار خوردیم و عازم برگشت به اهواز شدیم
نقاشی هنرمندانه عمو جواد
اینقدر دوست داشتم فرنیا توی مسافرت خیلی وقتها با خودش بازی میکرد اینجا توی برگشت از بوشهر رفتیم جایی نماز بخوانیم فرنیا خودش مشغول بازی شد و تمام مدتی که منتظر بودیم نماز بابایی تمام بشه از دور فقط مواظب فرنیا بودم
و از انجایی که موقع امدن توی دیلم فقط نهار خوردیم و توی گناوه هم فقط فرنیا بازی کرد موقع برگشت سری هم به بازار دیلم زدیم و کنار بندرگاه دیلم رفتیم
موقع برگشت زنگ زدیم به پسرعموی من که ماهشهر بود گفتیم مسافرتمون عید دیدنی هم داشته باشه شب ساعت 9:30مهمانشون شدیم و بعد از شام ساعت 12شب برگشتیم اهواز
حسابی شرمنده مریم جون و پسرعمو شدیم تا ان ساعت شب بیدار نگهشون داشتیم ان هم گل پسرشون اقا ماهان است
توجه بفرمایید که فرنیا تا ان ساعت شب بیدار بود ولی ارام و قرار نداشت واصلا نمیتونست یک لحظه بشینه