فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

فرشته کوچولو

عکسهای مسافرت2

1392/1/18 12:17
نویسنده : مامانی
2,426 بازدید
اشتراک گذاری

این پست را با عکسهای سال تحویل شروع میکنم

گل دختری در حال خاموش  کردن شمعهای سفره هفت سین که روی میز چیده بودیم

هر شمعی واسه فرنیا یعنی تولد انهم تولد خودش

سال تحویل

روز اول فروردین

با مامان بزرگ و بابا بزرگ

روز اول فروردین برادر زندایی که مثل ما برای چند روزی از تعطیلات امده بودند اهواز به خانه مامان بزرگ هم سرزدند و با انها رفتیم پارک دوتا دختر دارند مهشید که یک ماه از فرنیا کوچیکتره و ملیکا خانم

فرنیا در پارک

پارک جزیره

پارک جزیره

این هم دایی و ملیکا توی پارک جزیره که سوار این چهار چرخه های دونفره شده بودند

دوچرخه چهار چرخه دو نفره

 فرنیا و مرغابیها

فرنیا توی خانه مامان بزرگ اصلا داخل اتاق نمی آمد و تمام مدت توی باغچه بود

فرنیا در باغچه مامان بزرگ

روز دوم فروردین باز هم با دایی و زندایی و خانواده برادر زندایی رفتیم تالاب شادگان

این خاله کوچیکه با فرنیا

تالاب شادگان

این هم مهشید و فرنیافرنیا و مهشید

قایق سواری توی تالاب

تالاب شادگان

بعدش هم رفتیم ابادان و بعد از نهار من و بابایی حسابی از گرما سر درد گرفتیم و زودتر از بقیه برگشتیم اینجا توی رستوران فرنیا داره برای همه داستان تعریف میکنه

ابادان

از انجایی که مامان همش عکسهای فرنیا را میگذاره بابایی حسودیش شد و گفت این عکس تکی من را هم بگذار من هم واسه اینکه بابایی دلش نشکنه این عکس را که انتخاب خودش است براش اینجا میگذارمچشمک(پل سفید اهواز)

بابایی

5فروردین رفتیم دیلم و گناوه

اینجا بندر دیلم است نهار توی یک پارک بودیم

بندر دیلم

این هم بندر گناوه فرنیا بعد از اب بازی و خیس شدن داره بستنی میخوره ببینید چه مامان عاقلی داره!!!! بعدش همش دلهره داشتم نکنه سرما بخورهنگران

مال خلیقه

کنار ساحل یک قسمت بازی هم داشت رفتیم و دیدیم چه بازی جالبی داره نمیدونستم فرنیا میترسه یا نه؟ اما خیلی عالی بود اصلا نترسید ولی زورش نمیرسید استوانه را بچرخونه واسه همین بابا رفت کمکش کرد و دیگه بیرون نمیامد

گناوه

گناوه

وسایل بازی کنار دریا

میخواستیم بعد از گناوه بریم بوشهر و شب انجا بمانیم و صبح برگردیم اهواز اما عمو جواد که انها هم امده بودن بوشهر گفتن اصلا محل اسکان گیر نمیاد و خودشان در چادر میخوابند و از انجایی که دوست مامان گناوه ای بود من هم زنگ زدم به انها و بعد از شام رفتیم خانه شون و حسابی فرنیا با بچه های برادر و خواهر دوستم بازی کرد

اینجا توی رستوران است فرنیا اینقدر کنار ساحل بازی کرده بود که گرسنه بود و تا سالاد و ماست اوردند مهلت نداد غذا برسه و از همانها شروع کرد

شام رستوران گناوه

صبح از گناوه راه افتادیم به سمت بوشهر این هم فرنیا در ماشین از سرما خودش را در ژاکت مامانی پیچیده

فرنیا در ماشین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آیلا
21 فروردین 92 13:37
مامانی خوب کاری کرده که به خونه نیومده حیف نیست تو تهران کجا می تونه باغبونی کنه ای جانم که از سرما ژاکت مامانشو دورش پیچیده