عکسهای مسافرت2
این پست را با عکسهای سال تحویل شروع میکنم
گل دختری در حال خاموش کردن شمعهای سفره هفت سین که روی میز چیده بودیم
هر شمعی واسه فرنیا یعنی تولد انهم تولد خودش
روز اول فروردین
روز اول فروردین برادر زندایی که مثل ما برای چند روزی از تعطیلات امده بودند اهواز به خانه مامان بزرگ هم سرزدند و با انها رفتیم پارک دوتا دختر دارند مهشید که یک ماه از فرنیا کوچیکتره و ملیکا خانم
این هم دایی و ملیکا توی پارک جزیره که سوار این چهار چرخه های دونفره شده بودند
فرنیا توی خانه مامان بزرگ اصلا داخل اتاق نمی آمد و تمام مدت توی باغچه بود
روز دوم فروردین باز هم با دایی و زندایی و خانواده برادر زندایی رفتیم تالاب شادگان
این خاله کوچیکه با فرنیا
این هم مهشید و فرنیا
قایق سواری توی تالاب
بعدش هم رفتیم ابادان و بعد از نهار من و بابایی حسابی از گرما سر درد گرفتیم و زودتر از بقیه برگشتیم اینجا توی رستوران فرنیا داره برای همه داستان تعریف میکنه
از انجایی که مامان همش عکسهای فرنیا را میگذاره بابایی حسودیش شد و گفت این عکس تکی من را هم بگذار من هم واسه اینکه بابایی دلش نشکنه این عکس را که انتخاب خودش است براش اینجا میگذارم(پل سفید اهواز)
5فروردین رفتیم دیلم و گناوه
اینجا بندر دیلم است نهار توی یک پارک بودیم
این هم بندر گناوه فرنیا بعد از اب بازی و خیس شدن داره بستنی میخوره ببینید چه مامان عاقلی داره!!!! بعدش همش دلهره داشتم نکنه سرما بخوره
کنار ساحل یک قسمت بازی هم داشت رفتیم و دیدیم چه بازی جالبی داره نمیدونستم فرنیا میترسه یا نه؟ اما خیلی عالی بود اصلا نترسید ولی زورش نمیرسید استوانه را بچرخونه واسه همین بابا رفت کمکش کرد و دیگه بیرون نمیامد
میخواستیم بعد از گناوه بریم بوشهر و شب انجا بمانیم و صبح برگردیم اهواز اما عمو جواد که انها هم امده بودن بوشهر گفتن اصلا محل اسکان گیر نمیاد و خودشان در چادر میخوابند و از انجایی که دوست مامان گناوه ای بود من هم زنگ زدم به انها و بعد از شام رفتیم خانه شون و حسابی فرنیا با بچه های برادر و خواهر دوستم بازی کرد
اینجا توی رستوران است فرنیا اینقدر کنار ساحل بازی کرده بود که گرسنه بود و تا سالاد و ماست اوردند مهلت نداد غذا برسه و از همانها شروع کرد
صبح از گناوه راه افتادیم به سمت بوشهر این هم فرنیا در ماشین از سرما خودش را در ژاکت مامانی پیچیده