فرنیا راننده
دختر گلم خیلی عاشق دقتت هستم یک روز با بابایی رفته بودیم بیرون بابایی دم یک مغازه نگه داشت و پیاده شد چیزی بخره من نشستم پشت فرمان و به خانم گل خودم گفتم بریم بابایی را تنها بگذاریم خندیدی و گفتی باشه بریم من الکی فرمان را میچرخاندم که مثلا میخواهیم بریم ولی میدونی چی شد شما رو به من گفتی نه مامان اول اینو(ترمز دستی) را بیار پایین بعد اینو(دنده) را بگذار جلو بعد ماشین حرکت میکنه و من این شکلی شدم و فهمیدم دیگه حتی یک ثانیه هم نمیشه توی ماشین تنها بمونی
یک روز دیگه هم که با بابایی توی ماشین منتظر من بودین که گفتی بابایی بریم و وقتی بابا به حرفت گوش نداد یکدفعه سوییچ را چرخوندی و ماشین را روشن کردی
چندتا اصطلاح هم که نمیدونم از کجا یاد گرفتی و اصلا منظورت از این اصطلاحات چیه
از دستشویی امدیم بیرون و بهت گفتم شلوارت را بپوش نگاهم کردی و گفتی اعصاب خوردی ندارم ولم کن!!!!
موهای مامان را شانه میکردی میگی مامان ارایشگاهت میکنم مثل دخترا بشی (فرنیا فقط یکبار با من امده ارایشگاه و اندفعه هم رفته بودم موهام را کوتاه کنم)
دیشب هم که توی خانه بازی بوستان میگی مامان بیا از من ماشین بخر بعد داشتم بهت مثلا پول میدادم میگی 3میلیون میشه!!!!!!!!