فرودگاه موقع برگشت
توی فرودگاه فرنیا رفت سراغ این صندلیها و گفت بریم صندلی خوابیدنی بشینیم
فرنیا در حال تماشای هواپیما از داخل سالن پرواز
داخل هواپیما
قبل از سوار شدن یک عروسک گوفی دیدیم و خریدیم و همانطور که قبلا هم گفته بودم تا تهران فرنیا مشغول حرف زدن با گوفی بود
خوب رسیدیم تهران این هم فرنیا و بابایی
فرنیا با هدایای بابا عروسکهای اسمورف و cd
خوب در مدتی که ما نبودیم بابایی اتاق خودمان و فرنیا را عوض کرده بود (البته خواسته من بود) و فرنیا واقعا خوشش امده و از ان شب تا سه شنبه هر روز میرسیدیم خانه میگفت بابایی اتاق منو عوضی کرده
و از ان روز خیلی دوست داره اتاق خودش بازی کنه اینجا توی اتاقش است داره با رنگ انگشتی نقاشی میکنه اول رنگهاش را مرتب چید بعدش...
یکی از نقاشیهای فرنیا (خط خطیهای گل دختری) را بابایی برد نمایشگاه نقاشی محل کارش بعدش هم به همه بچه های شرکت کننده جایزه دادند این هم اولین جایزه فرنیا