شب یلدا
مثل هرسال شب یلدا با عموها و عمه خانه عزیز جمع شدیم امسال به مناسبت تولد فرنیا شام را من تهیه کردم و قرار شد عصر بریم اما از ساعت 5تا 8:30شب توی ترافیک بودیم و تا رسیدیم فقط غذاها را گرم کردیم و شام خوردیم و از بس خسته بودیم عکس گرفتن یادمون رفت و تنها بعد از شام بود که بابایی چندتا عکس گرفت که خوب چون دسته جمعی و از سفره خالی بود نمیشه عکسهاشو اینجا گذاشت یعنی عکس تکی از فرنیا نداشتیم
اما شب قبلش رفتیم اتلیه و چندتا با دکور یلدا گرفتیم
این هم عکسهاش
این سه چرخ را فرنیا خیلی دوست داره و ان سطل هم که هدیه زندایی و دایی برای تولد فرنیا بود که چون خوشگل و رنگی بود بردیم دکور خوشگلی باشه
قبل از اینکه بریم عکاسی رفتیم بیرون و فرنیا یک اسنک خورد با دستمال دهنش را تمیز کردم اما توی عکاسی بعد از گرفتن عکسها موقع انتخاب دیدم اصلا نمشه از عکسهای چهره نزدیک انتخاب کرد دور دهنش دیدنی بود
بعد کار کشید به شیطونی وبهم زدن دکور
و یک ژست عکاسی
حالا یک فال بگیرم
بعد یک عکس با مامان و بابا اما فرنیا در اخر هم خسته شده بود هم احساساتش به مامان گل کرده بود
بعد از صدتا عکس این مدلی بالاخره