عکسهای خانم طلا مامان
سلام گل مامان
اول از همه بگم بابایی بهتر شده و امروز رفت سرکار و دیشب هم با اینکه هنوز حالش کاملا خوب نشده بود اما واسه اینکه دلش واست تنگ شده بود باهات بازی کرد و ازت عکس گرفت که شما هم مثل اینکه اینو فهمیده بودی و خیلی شیرین کار ی میکردی اول از همه اینکه با تلفنت زنگ میزدی و میگفتی الو ببشید ببیستان؟ الو ببشید مریضه از این حرف زدنت فیلم هم گرفتیم ولی مامانی بلد نیست چجوری فیلم توی وبت بگذاره
اما این هم از عکسها دیشب
اول كلي با كارتها و پازلهات بازي كردي بعد هم همه را همانجوري ول كردي و رفتي روي زمين خوابيدي اخه اينجا جاي خوابيدن است؟!!!
اينجا هم داشتي به دايناسورت نونو ميدادي(شما به مي مي ميگي نونو از كجا اين كلمه را اختراع كردي نميدونم)
مامان هميشه ميشينه روي مبل و خانم طلا را شير ميده حالا شما هم امدي روي مبل نشستي مواظب باش نيفتي مامان كوچولو (ولي راست ميگن بچه ايينه تمام نماي پدر و مادرشون هستند)
توي ادامه مطلب هم دوستاي فرنيا را ببينيد
هفته گذشته دوتا از همكارهاي بابايي را واسه افطار دعوت كرده بوديم يكي از انها يك گل دختر و يك گل پسر داشت يكي ديگه شون يك خانم طلا
تو را خدا ميبينيد وسط مهماني چه خانه اي براي ما درست كرده اين دختر ما باور كنيد همش كار خودش بود بچه ها با وسائلي كه فرنيا مياورد ميريخت وسط اتاق بازي ميكردند
اين زهرا خانم است اما از فاطمه عكسي كه رو به دوربين باشه نداشتم اين هم از هنرهاي باباي فرنيا است كه اينجوري عكس ميگيره
اين هم عكس داداش فاطمه است كه بيشتر كنار باباش بود خوب حق هم داشت هم پسر ديگه اي بين بچه ها نبود هم اسباب بازي پسرونه نداشتيم