يك عالمه عكس
سلام
ديروز بابابزرگ و مامان بزرگ امدن خانه ما و براي اينكه بابا بزرگ كار كامپيوتري داشت لب تاب را روشن كردم و از فرصت استفاده كردم و يك دروبين تكاني انجام دادم و نتيجه اينكه چون عكسها زياد است عكسها را در ادامه مطلب ببينيد
فرنيا خانم مدتي است مهندس شده و خودشان اقدام به دستكاري تلويزيون مينمايند تا بتونند سي دي تماشا كنند
نتيجه علاقه به تاب بازي
بابايي چشماش را ليزيك كرد و 1-2روزي مجبور بوديم در تاريكي باشيم اين فرنيا اين هم اتاق تاريك و ذوق زدگي از فلاش دوربين
هنر نمايي با صندلي اخه نشستن روي صندلي تكرار شده اينجوري جديدتر است
بالاي تخت مامان و بابا جزيي از عروسك ها شده انصافا عروسك قشنگي هم هست
عكسهاي مسافرت به قم
بعد از اينكه از زيارت حضرت معصومه برگشتيم فرنيا يك ني ني ديد و ميخواست با خودمان بياريمش و اصلا هم حاضر نبود ني ني كوچولو را به باباش پس بده
بعد رفتيم جمكران
بعد در را ه برگشت رفتيم مجتمع خدماتي رفاهي مهتاب و رستوران
اين جا ديگه شكمش سير شده بود و داشت خرابكاري ميكرد
بعد از نهار رفتيم توي مجتمع گشتي زديم و فرنيا بستني زندايي را كش رفت
اينجا با اينكه خيلي عكس تاري شده اما ريش بستني طرح پرفسوري ايشون كاملا مشخصه است
ميخواستيم برگرديم كه بابايي خانمي را گذاشت عقب ماشين و بلاخره با هزار زحمت عكسي ثابت از فرنيا گرفت در اين عكس نشانه اي از تاري ديده نميشود
بعد از رسيدن به خانه نوبت حمام بود و عجب حمامي به مدد كلاه حمام جديد فرنيا كه خيلي ازش خوشش امده بود و حاضر نبود درش بياره
اين هم بعد از حمام و اينجا تقريبا موهاي فرفري را تونستيم به مدد سشوار صاف كنيم البته كمي صاف كنيم سمت چپ عكس كتابهاي خانم خانما پيداست كه هرشب تا بابايي براش يكي دوتاش را تعريف نكنه خوابش نميبره مامان را هم واسه كتاب خواندن قبول نداره فقط بابايي