ناناي ناي ياد گرفتي
سلام توي مطلب قبل گفتم اول عكس بعد تعريف حالا وقت تعريف از عسل خانم مامان است
ديروز رفتيم خانه عزيز 2تا از عموها هم انجا بودند و دخترعمه هم بود دختر مامان خيلي نازه غريبي كردنش زياد طول نمي كشه همش چند دقيقه و بعد بغل همه ميره و براي همه ميخنده
موقع برگشتن توي راه خيلي مامان را اذيت كردي و مامان كلي باهات بازي كرد تا سرگرم بشي و حاضر شي توي صندليت بشيني همش ميخواستي بيايي بغل مامان
تا شب ساعت 10 بيدار بودي و بجز ظهر ساعت 2تا 3 از صبح كه بيدار شده بودي نخوابيدي و اين خوب بود اخه مامان خيالش راحت بودكه ديگه حسابي خسته اي و ميگذاري مامان معناي شب را بفهمه
اخر شب خيلي شيرين شده بودي دس دسي ميكردي ناناي ناي ميكردي كاري كه تاحالا نكرده بودي به كمك بالشهايي كه روي زمين افتاده بود از مبل بالا ميرفتي و يك كار خطرناك هم كردي كه مامان داشت از ترس سكته ميكرد
از يك لحظه غفلت مامان استفاده كردي و رفتي سراغ سم حشره كش من نميدونم ان را از كجا پيدا كردي اخه تا جايي كه مامان يادشه جايي سم را گذاشته بود كه دستت بهش نميرسيد اما چطور بهش دست پيداكردي مامان بي خبره فقط مامان يادش است كه هر چي دستش بود پرت كرد زمين و خانم طلا رابغل كرد و برد سمت دستشويي تا دست و دهن دختري رابشوره و به بابا كه از خواب بيدار شده وبود و نميدونست چه خبره فقط ميگفت سم بابايي هم رفت به قوطي سم نگاه كرد و گفت نترس چيزي نه روي زمين است نه قوطي خيس است پس فقط فرنيا قوطي را دستش گرفته خلاصه كه مامان كلي ترسيد و حسابي دستاي فرنيا را شست