فرنیا در هفته ای که گذشت
اول از همه دندان پنجم هم سروکلش دو سه روزی پیدا شده
بازم تفریح ایندفعه خاله کوچیکه و خاله بزرگه با هم امدند خانه ما و ٢-٣روزی پیشمون بودند
اولش يك عكس از گردشي كه با خاله ها رفتيم ببين بعد در ادامه، ماجراي هفته گذشته به تفصيل
اولين روز امدن خاله ها
میشه بدون اب هم توی استخر بازی کرد
یک روز قبل از اینکه برن باهم رفتیم برغان انجا به خانم کوچولوی مامان خیلی خوش گذشت عکساش را ببین تا خودت متوجه بشی چقدر لذت بردی
داري ادامس ميخوري انهم يك بسته. آدامس را با كاغذش گذاشتي تو دهنت
اينجا هم رفته بوديم توي مسجد روستا كه يك درخت داشت توي تنه درخت خالي بود همه مي رفتن نگاه ميكردن اما خانم خانما دلش مي خواست با اين طنابهاي دور باغچه بازي كنه
بعد از ناهار چاي اوردند كه خانمي يكي از نباتها راكش رفت و بعد
وقتي ازت گرفتيم اينجوري زدي زير گريه (مامان از عكسش راضي نبود خودش را شطرنجي كرد)
اخر هفته خاله (مامان پارسا و سينا)تماس گرفت كه واسه فرنيا خانم از مسافرتي كه رفته سوغاتي اورده و براش پست كرده اين هفته بدستمان رسيد اما خانمي مگه مي ايستي با شنل خوشگلت ازت عكس بگيرم ببين عكسهات چطوري شده
همش ميخواستي بيايي دوربين را از دست مامان بگيري و مامان مجبور شد....
بگذاردت توي تختت و از پشت سر ازت عكس بگيره