كارهاي جديد 28/05/90
سلام ماماني
امروز خيلي حرف واسه گفتن دارم به ترتيب با عكس هر كدوم توضيح ميدم اول 5شنبه افطار خانه عمو دعوت بوديم
اين هم عمو و دختر عمو، تو مليسا را خيلي دوست داري اينقدر انجا بازي كردي اين پسر هم فاميل زن عمو بود انقدر تو را خنداند كلي باهات بازي كرد فقط تنها قسمت ناراحتي تو بود گل مامان ان جا اسهال گرفتي نميدونم علتش چي بود اما ان روز تا جمعه صبح مامان نارحت بود ولي جمعه عصر خوب بودي بهت هيچ دارويي هم نداديم خودت هميجوري خوب شدي
بعد جمعه صبح رفتيم بيرون بگرديم اولش خواب بودي
بعد رفتيم توي يك باغ
موقع برگشت برات سرلاك خريديم توي خانه اول كمي فرني و سرلاك خوردي بعد اينقدر خسته بودي كه موقع تلويزيون نگاه كردن خوابت برد
عصر هم رفتيم فروشگاه شهروند پونك گذاشتيمت توي گاري خريد فروشگاه واي كه چقدر خوشت امده بود (عكسها توي گوشي بابايي است هروقت برام بفرسته واست ميگذارم از فروشگاه واست اسباب بازي خريديم
شب وقتي برگشتيم جنابعالي انگار تازه انرژي گرفته بودي حسابي بازي ميكردي از اسباب بازي جديد هم خيلي خوشت امده بود
حتي رفتي روي لبه روروئك ايستادي شيطون خانم اينكارها خطرناك است اگه افتادي چيكار كنم بعد هم خودت شروع كردي به دس دسي كردن واي مامان خيلي خوشحال شد اخه خيلي منتظر اين لحظه بود زود زنگ زد به مامان بزرگ و اين خبر مهم را به اون هم گفت