جمعه 29شهريور
روز جمعه صبح رفتيم رستوران مانلي صبحانه
من عاشق خوردن صبحانه در بيرون خانه هستم و به اين راحتيها كه نميشه اقاي پدر را راضي به بيرون رفتن كرد نتيجه اينكه با رزرو صبحانه در رستوران بابايي را در برابر عمل انجام شده قرار دادم
باز هم عكس هست برو ادامه
اين هم فرنيا با لقمه در دهان ببين چه لپهاش باد كرده نوش جانت دختر شيرينم
بعد از صبحانه رفتيم پارك دانشجو بازي
اولش تنها بود بعد يك پسر بچه كوچولو امد كه فرنيا زود باهاش دوست شد
اين وسيله هم بود كه نفهميديم چجوري بايد باهاش بازي كنيم
از انجا رفتيم پارك لاله روز جمعه تازه حالش بهتر شده بود و نميخواستيم زياد خودش را خسته كنه و از طرفي هم نميخواستيم توي خانه بمانه واسه همين از پارك دانشجو با سختي فرنيا را راضي كرديم امديم بيرون به اين شرط كه يك پارك ديگه بريم نتيجه اينكه رفتيم پارك لاله توي مسير بين دوتا پارك فرنيا خوابيد
عصر جمعه هم رفتيم يك پارك ديگه فرنيا دوچرخه سواري كنه فرنيا سرسره را زياد دوست نداره مگر اينكه پله هاي سرسره جديدباشه اين سرسره پله هاش مثلا صخره نوردي بود
بعد از صخره نوردي رفتيم سراغ دوچرخه سواري فرنيا بلده خودش دوچرخه سواري كنه اما زود خسته ميشه و مهمتر از همه اينكه خيلي كنترل فرمان را بلد نيست فقط مستقيم ميتونه بره
گاهي عقب عقب ميرفت و مجبور بودم بهش كمي اموزش بدم اول كدوم پا را فشار بده
اينجا داشت همراه عروسكش ميرقصيد
اين تونلهاي بازي را ميگفت خانه و ميرفت توش اينطوري ميخوابيد و نميگذاشت بچه ها بيان توي خانه اش
البته بچه ها زورشان از فرنيا بيشتر بود و به خانه اش وارد ميشدند
بعد يك دوست پيدا كرد نگار خانم ناز
يك چيزي كه از فرنيا ديدم و ناراحتم كرد اين بود كه وقتي يك دوست جديد امد( دختر بچه اي كه ايستاده) فرنيا گفت چون موهات فرفريه و زشتي باهات دوست نميشم نتيجه اينكه اگه دخالت نكرده بودم كار به دعوا ميكشيد سعي كردم با فرنيا صحبت كنم اما فايده نداشت كه نداشت
شب كنار سفره هوس نقاشي كشيدن كرد و نتيجه اولين نقاشي با مفهوم فرنيا
يك درخت با ساقه قهوه اي و بالاي درخت سبز خيلي خوشم امد
از نمايشگاه مادر و كودك و نوزاد يك سي دي سرگرمي خريديم خيلي خوبه مربوط به مجله نبات كوچولو هم شعرداره هم داستان هم بازي و سرگرمي اما از ان زمان تا ميريم سراغ لب تاب سريع فرنيا ميگه من قصه گوش بدم من شعر ميخوام و ....