من برگشتم
سلام عسل ماماني ببخشيد خيلي وقته واست ننوشتم از قبل از شبهاي احيا ولي امروز امدم دوباره برات نوشتن را شروع كنم
اولا كه شبهاي احيا خيلي گل دختر بودي و زود ساعت 10و نيم ميخوابيدي تا مامان بتونه توي مراسم شبهاي احيا شركت كنه و صبح هم با اينكه بيدار بودي و با هم ميرفتيم مهد اما پشت سر مامان گريه نميكردي فقط اگه مامان هوس ميكرد باهات خداحافظي كنه انوقت پشيمون ميشدي ولي بعد از دفعه اول براي روزهاي بعدي تا ميرسيدي مهد دست مامان را ول ميكردي و حتي منتظر نميموندي بيان بغلت كنند از پله ها ببرنت خودت ميرفتي سراغ پله ها و ميخواستي بري بالا و مامان هم جلوي خودش را ميگرفت كه باهات خداحافظي نكنه
توي ماه رمضان چند باري برديمت پارك توي پستها قبلي برات از يكي از پارك رفتنهات گفته بودم اين هم يك عكس از يكي ديگه از پاركهايي كه رفتيم و خانم داشتي روزه خواري ميكردي
بقيه در ادامه مطلب
خيلي هم گل شدي و ديگه حسابي خودت با عروسكهات بازي ميكني و مشغول ميشي و ميگذاري مامان هم به كارهاش برسه اين يكي از روزهاي ماه رمضان است كه مامان داشت افطاري و سحري را اماده ميكرد كه خانم خانما هم توي اشپزخانه كنار مامان بازي ميكرد
ماماني قبل از اينكه تو بدنيا بيايي يك چرخونك خريده بود و خوب مدتها بود بايگاني شده بود بابايي رفت برات پيداش كرد و اورد حالا ان شده چرخونك فرنيا كه خيلي هم دوست داره باهاش بازي كنه
خبر ديگه اينكه توي تعطيلات عيد فطر باهم رفتيم شمال البته سمت استان گلستان و مازندران كه خيلي هوا گرم و مرطوب بود و چون همش درحال از اين شهر به ان شهر بوديم نميتونستم واسه گل خانم غذا درست كنم و شما هم كه اهل كباب نيستي و اش و پلو خورش دوست داري نتيجه اينكه واقعا سخت بود اما به شما خيلي خوش گذشت و حسابي بازي كردي
اين هم عكسهاش كه به تفكيك شهرها واست توي چندتا پست ميگذارم
روزي كه ميخواستم راه بيفتيم شب قبلش رفتيم فروشگاه هايپر و برات يك تاپ خريديم با اينكه نوشته بود پسرانه است اما چون خيلي قشنگ بود خريديم و به نظر من كه كاملا پسرانه نبود خوب كارتوني بود ديگه موهاي فرنيا را ببينيد بعد از حمام حسابي فر ميشه و خوشگل
اين هم روزي كه راه افتاديم ساعت 5صبح رفتيم و صبحانه را توي فيروزكوه توي يك پارك خورديم اين هم فرنيا خانم كه عاشق چاي است
چون اول صبح بود كمي هوا سرد بود يك بلوز روي تاپ تنش كرديم
بقيه مسافرت توي پستهاي بعد