خوش گذرونيهاي اين هفته
اين هفته 5شنبه شب رفتيم خانه عمو فريدون و حسابي به خانم كوچولو خوش گذشت اخه هر چي ميخواست بهش ميدادند و كلي هم با اميرحسين بازي كرد
زنمو بهت يك خرس خوشگل هديه داد و دختر عمو هم واست ناخنهات را لاك زد و چون خوشت امد لاك را داد به خودت تا مامان برات توي خانه بزنه موندم چجوري اروم نشستي و سعيده برات لاك زد بعدا واست عكس ناخنهاي لاك زده ات را هم ميگذارم وقت برگشتن زنمو چون ديد خوب غذا نخوردي برات كمي غذا گذاشت و شما كه توي راه خوابت برد و ديگه غذا را نخوردي اما جمعه چون ماماني شب مهمان داشت و مشغول كارهاي شام بود و هنوز غذاي ناهار هم اماده نبود دختر گلم گفت پلو ميخواد مامان با خوشحالي تمام غذايي كه زنمو واست گذاشته بود راگرم كرد و ناهار خوردي (پلو و مرغ) و ماماني را حسابي خوشحال كردي و مامان همش توي دلش از زنمو تشكر ميكرد كه به اصرار واست غذا داده بود
جمعه شب هم دايي و زندايي و برادر زندايي مهمانمون بودن و تو ياسمين حسابي با هم بازي كرديد البته بيشتر درحال دعوا سر وسايل بازيتون بوديد اخه دختر ماماني كه شما باشي به سني رسيدي كه اسباب بازيها را همش مال خودت ميخواي تا يك وسيله را ميداديم به ياسمين شما ميامدي و همان را ميخواستي اما باز هم مامان ازت راضيه و عاشقته
يك موضوع جالب: يك روز توي هفته گذشته رفتيم بيرون براي خريد و توي راه ديگه خسته شده بودي و نميخواستي توي صندليت بشيني مامان كه ميخواست سرگرمت كنه لباست را زد بالا و شكمت را قلقك داد و يكدفعه فرنيا گفت عيبه و سعي ميكرد پيرهنش را بكشه پايين مامان فداي دختر باحياش بره
ديشب هم كه مهمان داشتيم پوشكت را كثيف كرده بودي بردم بشورمت دوباره ميخواستي پيرهنت را بياري پايين وقتي بهت گفتم عزيزم لباست كثيف ميشه بذار بشورمت باز گفتي عيبه عيبه