فرنيا به روايت تصوير در هفته اي كه گذشت
يك روز لب تاب را اورديم تا بلاخره عكسهاي فرنيا را واسه تقويمش انتخاب كنيم
با كمك فرنيا به عكسها نگاه كرديم و ديديم عكس درست و حسابي كه فرنيا تكان نخورده باشه و كاملا واضح باشه نداريم لب تاب را خاموش كرديم
تصميم گرفتيم بريم پارك عكس بگيريم تا وارد پارك شديم حاضر نبود صبر كنه عكس بگيريم ميگفت بريم چخ(چرخ بازي) گفتيم اشكال نداره بعد كه بازي كرد عكسهاي خوب ميگيريم
بعد داخل پارك محو تماشاي ماهيهاي داخل اب شد و دريغ از نگاه به دوربين
بعد ميو (گربه)ديد و به كمك بابايي هم نتونستيم توجهش را به دوربين جلب كنيم
پشت نرده ها دنبال ميو
از خير عكس گرفتن از فرنيا گذشتيم و بابايي رفت سراغ هنر عكاسي اين هم يك نمونه اش
بعد فرنيا گرسنه شد رفتيم رستوران دم در يك هاپو نازي بود تا غذا اماده بشه سرگرمي خوبي بود
اينقدر فرنيا گرسنه بود كه خيلي سخت بود واسه سرد شدن غذا صبر كنه سه چرخه را هم پشت در رستوران پارك كرديم كنار سگ كوچولو
عجب سوپ خوشمزه اي هم بود
بعد كه فرنيا سير شد رفتيم سراغ غذاي خودمان و اينجا فرنيا چشمش دنبال پيتزاي مامان و باباست و شايد كمي معترض كه چرا غذاي ما و ايشون متفاوت بوده!!
بعدش هم رفتيم خانه
فروردين داره تمام ميشه و تقويم فرنيا منتظر عكسهاي خانم گل