فرنيا گلي مريض شده
سلام
چند روزي نبودم اخه عسلم مريض شده بود و من توي خانه با دخترم موندم و مدتي مرخصي گرفتم امروز هم كه امدم بابايي پيش گلم مونده البته خيلي حالش بهتر شده اما تا بهبود كامل سعي ميكنيم نفرستيمش مهد
حالا چند كلمه با دختر گلم
روزهاي قبل خيلي سخت بود شبها تا صبح تب بالايي داشت كه پايين هم نمي امد و مامان تا صبح بالاي سرت بيدار بود كلي مامان و بابا را نگران كرده بودي عزيزم بدون مامان تحمل مريض شدنت را داره يعني هيچ ماماني تحمل مريض مريض شدن گلش را نداره
يك روز از بس گرسنه ات بود منو بردي اشپزخانه و دست دراز كردي سمت غذاهاي روي اجاق گاز وقتي بهت دادم با اشتهاي تمام خوردي اما هنوز 5دقيقه نگذشته بود كه همه رو بالا اوردي بعدش هم ديگه غذا نميخوردي ميترسيدي بالا بياري انقدر بيحال شده بودي كه مامان گريه اش گرفته بود واست
از ديروز حالت بهتره و ديگه راحت غذا ميخوري خدا را شكر اميدوارم امروز كه با بابا تنها خونه هستيد بابا را اذيت نكني