شعرهاي فرنيا
گل دختري از اصفهان برگشتيم اما سيم دروبين توي ماشين مونده و هنوز نتونستم عكسهاي دوربين را توي لب تاب بريزم اما ديشب اينقدر قشنگ برام شعرهايي را كه ياد گرفتي خواندي كه دلم نيومد صبر كنم تا اول مطالب سفر را بنويسم
متن شعرهات را مينويسم با اينكه شعرهاي كوچولويي هستند اما براي ماماني يك سورپرايز بود اخه نميدونستم شعر هم حفظ كردي تازه يواش يواش هم ميخوندي تا من بتونم بنويسم بعد هم گفتي حالا بخون ببينم ياد گرفتي البته از مربي مهد اسم كتابهاي شعر را كه بهتون ياد ميده گرفتم تا بتونم ببينم داري درست ميخوني يا نصفه نيمه ميخوني عسل مامان
وقتي كه راه زياده
نميشه رفت پياده
انوقت ميشه با ماشين
بري سريع و ساده
ماشين پليس تو جاده
هميشه هست اماده
بپا نري با سرعت
جريمه ميشي ساده
اتو دمش را تاب داد
با ناز به من جواب داد
نشو تو همبازي با من
خطر داره بازي با من
يك تن دارم كه داغه
يك چش دارم چراغه
پيف ميكنم پاف ميكنم
پيرهنت را صاف ميكنم