فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

فرشته کوچولو

8-10 فروردين ماه (ياسوج بروجن شهركرد)

1394/1/24 9:11
نویسنده : مامانی
1,096 بازدید
اشتراک گذاری

خوب ادامه سفر 8فروردين از گناوه بطرف ياسوج راه افتاديم

خوب اين عكسي است كه وقتي از گناوه راه افتاديم بابايي يك نخلستان ديد و فكر كرد  از درختها بالا بره بعد خيلي راحت همان اول بالا رفتن پاش ليز خورد و دستش با كشيده شدن به تنه درخت خراشيده شد و ما همه اين صحنه ها را از داخل ماشين نظاره گر بوديمچشمک

بين راه

اينجا يك شهري است به اسم شبانكاره

پدر و دختر

تا رسيديم ياسوج رفتيم هتل جهانگردي (كه هميشه در هر شهري ما رفتيم اين هتلها جاهاي باصفايي بودند ) و فرنيا سريع درخواست حمام كرد و گفت ديگه خودش بزرگ شده و ميتونه حمام كنه
حمام كردن فرنيا

شب انجا بوديم و فرداش يعني 9 فروردين رفتيم ابشار ياسوج

صبحانه در هتل

1

2

ابشار ياسوج بابايي پيشنهاد چتر داد بخاطر افتاب اما بجز چند دقيقه اول كه فرنيا چتر گرفت دستش بقيه راه اين چتر شد يك بار اضافه بود توي دستمون

3

9

4

بعد از هتل زنگ زدند كه بايد هتل را تخليه كنيد يك مسافر از قبل اينترنتي رزرو داشته نتيجه اينكه سريع به هتل برگشتيم وسايلمون را جمع كرديم و راهي سي سخت شديم اين جا هم دو سه كيلومتري سي سخت است واسه نهار ايستاديم و فرنيا كلي بازي كرد

5

بعد از رسيدن به سي سخت تصميم داشتيم كمي اطراف شهر بگرديم و ابشارهاي زيبا را تماشا كنيم و بطرف شهركرد بريم اما من دچار سردرد بدي شدم فكر كنم توي عكس بيحالي من مشخص است

ابشارهاي سي سخت

7

براي همين برگشتيم به سمت شهر و يك خانه خيليييييييييييييي قشنگ و تميز اجاره كرديم

در خانه سي سخت

فردا صبح هم بطرف بروجن راه افتاديم

جاده زيباي سي سخت

داشت باران نم نم ميباريد چادر زديم توي جاده براي صبحانه اينقدر سرد بود فرنيا صبحانه را زير پتو نوش جان كردندخندونک

2

صبحانه

اين جا هم يك شهري بين راه بود نميدونم اسمش چي بود اما مثلا اينجا چشمه بود ما فقط يك استخر بزرگ با اب بسيار كثيف ديديديم نتيجه اينكه زود از ان شهر زديم بيرون و بطرف بروجن رفتيم

شهري بين راه

يك پارك توي بروجن موقع نهار باز بارون بود و از چادر استفاده كرديم

پارك شهر بروجن موقع نهار

موزه مردم شناسي بروجن

موزه مردم شناسي

موزه بروجن

بلاخره به شهركرد رسيديم و همان اول شهر يك هتل ديديم و رفتيم براي استراحت

شهركرد

ما ساعت 9شب رفتيم بيرون توي شهر رابگرديم اما همه جا بسته بود اصلا شهر انگار هيچكس توش نبود حتي فست فودها هم بسته بود فقط رستورانهاي هتلها باز بود دوباره خسته برگشتيم هتل و فردا صبح بعد از صبحانه همانطور كه فرنيا خواب بود به سمت اصفهان راه افتاديم البته از هتل جاهاي ديدني اطراف را پرسيديم

2

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سپیده مامان درسا
24 فروردین 94 13:10
چه عکسهای قشنگی گرفتین از جاهای مختلف همیشه به تفریح و سفر ، معلومه که حسابی به فرنیا گلی خوش گذشته
مامانی
پاسخ
بله دوست داشت البته فقط قسمتهاي پارك و بازي اش را
زهره مامانی فاطمه
26 فروردین 94 10:09
بلا دور باشه شاید از خستگی سردرد داشتید. چه سفر قشنگ وطولانی داشتید خواهر.بااینکه سرکار میری من وقتی چند روز تعطیلات دارم حتما سه چهار روزشو برای خوبیدن واستراحت رزرو میکنم مامانی دست همسری زخم شد وایستادی به عکاسی بوووووووس برای فرنیای نازم
مامانی
پاسخ
فكر كنم بخاطر كتاب خواندن توي ماشين براي فرنيا بود و همينطور اينكه اصلا نميتونم صندلي عقب بشينم خوب اخه به همسري گفتم اين كار اسوني نيست ايشون هم گفت نه دوست دارم برم خوب من هم خواستم از بالارفتنش عكس بگيرم نميدونستم كه زخمي ميشه كه
مامان آرتین
26 فروردین 94 13:53
چه جالب تا ما از قبل جا رزرو نکنیم جایی نمیریم من عاشق مسافرتم اونم مثل شما ایشالا همیشه شاد باشید راستی ایران گردی منم خوبه اکثر این جاهایی که شما رفتید چند سال پیش منم رفته بودم برام یاد آور خاطرات بود راستی عکس گلدخملی با کلاه وچتر صورتیش محشره
مامانی
پاسخ
من هم اول همينجوري بودم يعني ميترسيدم توي عيد مسافرت برم و جا گيرم نياد اما يكسال ميخواستيم بريم خانه يكي از دوستامون ايلام بعد از چند روز كه خواستيم برگرديم تهران ديديديم راه زياده و اذيت ميشيم مستقيم بريم تهران نتيجه اينكه زنگ زديم به هتلهاي شهرهاي بين راه و ديديم جا دارند پس راه افتاديم و ديديديم بله هفته دوم عيد ان هم مسيري كه ما انتخاب كرده ايم مشكلي نداشت از نظر جاو بعد هم بهمون خوش گذشت اين شد كه الان فكر كنم سال چهارم بود اين مدلي مسافرت ميريم