8-10 فروردين ماه (ياسوج بروجن شهركرد)
خوب ادامه سفر 8فروردين از گناوه بطرف ياسوج راه افتاديم
خوب اين عكسي است كه وقتي از گناوه راه افتاديم بابايي يك نخلستان ديد و فكر كرد از درختها بالا بره بعد خيلي راحت همان اول بالا رفتن پاش ليز خورد و دستش با كشيده شدن به تنه درخت خراشيده شد و ما همه اين صحنه ها را از داخل ماشين نظاره گر بوديم
اينجا يك شهري است به اسم شبانكاره
تا رسيديم ياسوج رفتيم هتل جهانگردي (كه هميشه در هر شهري ما رفتيم اين هتلها جاهاي باصفايي بودند ) و فرنيا سريع درخواست حمام كرد و گفت ديگه خودش بزرگ شده و ميتونه حمام كنه
شب انجا بوديم و فرداش يعني 9 فروردين رفتيم ابشار ياسوج
صبحانه در هتل
ابشار ياسوج بابايي پيشنهاد چتر داد بخاطر افتاب اما بجز چند دقيقه اول كه فرنيا چتر گرفت دستش بقيه راه اين چتر شد يك بار اضافه بود توي دستمون
بعد از هتل زنگ زدند كه بايد هتل را تخليه كنيد يك مسافر از قبل اينترنتي رزرو داشته نتيجه اينكه سريع به هتل برگشتيم وسايلمون را جمع كرديم و راهي سي سخت شديم اين جا هم دو سه كيلومتري سي سخت است واسه نهار ايستاديم و فرنيا كلي بازي كرد
بعد از رسيدن به سي سخت تصميم داشتيم كمي اطراف شهر بگرديم و ابشارهاي زيبا را تماشا كنيم و بطرف شهركرد بريم اما من دچار سردرد بدي شدم فكر كنم توي عكس بيحالي من مشخص است
براي همين برگشتيم به سمت شهر و يك خانه خيليييييييييييييي قشنگ و تميز اجاره كرديم
فردا صبح هم بطرف بروجن راه افتاديم
داشت باران نم نم ميباريد چادر زديم توي جاده براي صبحانه اينقدر سرد بود فرنيا صبحانه را زير پتو نوش جان كردند
اين جا هم يك شهري بين راه بود نميدونم اسمش چي بود اما مثلا اينجا چشمه بود ما فقط يك استخر بزرگ با اب بسيار كثيف ديديديم نتيجه اينكه زود از ان شهر زديم بيرون و بطرف بروجن رفتيم
يك پارك توي بروجن موقع نهار باز بارون بود و از چادر استفاده كرديم
موزه مردم شناسي بروجن
بلاخره به شهركرد رسيديم و همان اول شهر يك هتل ديديم و رفتيم براي استراحت
ما ساعت 9شب رفتيم بيرون توي شهر رابگرديم اما همه جا بسته بود اصلا شهر انگار هيچكس توش نبود حتي فست فودها هم بسته بود فقط رستورانهاي هتلها باز بود دوباره خسته برگشتيم هتل و فردا صبح بعد از صبحانه همانطور كه فرنيا خواب بود به سمت اصفهان راه افتاديم البته از هتل جاهاي ديدني اطراف را پرسيديم