يلدا در مهد و خانه عزيز
امسال چهارشنبه 26 دي ماه جشن يلداي مهد برگزار شد و از بچه ها خواستند هركسي يك مقدار خوراكي مربوط به يلدا با خودش بياره و صد البته باتزيين و من خواستم يلدا واسه فرنيا باشه نتيجه اينكه تزيين ظرفهاش را با كمك خودش انحام دادم و شيريني هم با سليقه و كمك خود فرنيا درست كردم
ميز يلداي مهد و ننه سرما
اين عكسها مال خود مهد است كه به ما دادند و با گذشت ساعت و امدن يكي يكي بچه ها ميز يلدا كه با خوراكيهاي بچه ها هر لحظه پر تر ميشه
بعد عكس با بچه هاي هر كلاس(البته فقط دخترهاي كلاس)
فرنيا خيلي معترضه چرا شيريني كه خودش توي خانه درست كرده را بهش ندادند و يكي ديگه از شيرينها را خودشان توي ظرفش گذاشتند (شيرينيها شبيه خرس بود و توي دست يكي از خرسها فرنيا يك دانه بادام گذاشته بود)
بعد هم كه همش با كلاهش درگير بود و وقتي امد خانه اولين تعريفي كه كرد اين بود كش كلاه من خيلي تنگ بود
روز جمعه هم يعني 28 دي هم خانه عزيز با فاميل بابايي دور هم جمع شديم
اول هندوانه خوران
ما توي خانه اهل تخمه خوردن نيستيم و براي همين ميشه گفت اولين بار بود كه فرنيا به اين شكل تخمه ميخورد اولش من براش مغز ميكردم بعد خودش دوست داشت و با دهان كه نميتونست ولي با دست تخمه را له ميكرد تا بلاخره يك خورده مغز ريز شده ميخورد
خيلي جالبه خانواده بابايي با بچه ها و عروسها و دامادها 44 نفرن يكجورايي ميشه گفت وقتي همه جمع باشيم خانه عزيز به ان بزرگي جا نداره و معمولا بچه ها ديگه وسط اتاق ميشينن و اوضاعي ميشه
انشالله هميشه همه شاد باشن و به شادي دور هم جمع بشن