جبران نبود روز 5شنبه
سلام گل مامان
5شنبه همانطوري كه گفتم بخاطر نداشتن اينترنت نتونستم روز تولدت واست مطلب بگذارم امروز به جبران اين عكس را از وبلاگت گرفتم
چهارشنبه شب هم بابايي كمك كرد تا خانه را بخاطر شما گل دختر تزيين كنيم با اينكه جشني نداشتيم و روز 5شنبه كه از مهد برگشتيم تا تزيينات را ديدي گفتي تولدمه مامان فدات بشه كه افعال را درست بكار ميبري
در مورد از پوشك گرفتنت بايد يك موردي را تعريف كنم عزيز مامان ديگه راحت كارت را به مامان اطلاع ميدي و نميخواد ازت بپرسم و خيلي خوشحالم كه هم ج ي ش و هم پي پي را ميگي و مثل بچه هايي كه قبلا ديده بودم براي پي پي نمي خواد پوشكت كنم و براي آموزش اين مورد، اين پروژه را دوباره از سربگيرم اما... اما نميدونم چرا 5شنبه شب كه رفته بوديم خانه عمو رسول دوبار فرششون را خيس كردي وبلاخره هم مجبور شدم پوشكت كنم جمعه هم كه خانه عزيز بوديم از صبح تا تا ساعت 3بعدالظهر كه خوابت برد يكبار ان هم بزور سرما دستشويي رفتي با اينكه خيلي اب و چايي خوردي خلاصه جوري شد كه من اصلا پيش عزيز و بقيه كه انجا مهمان بودن نتونستم بشينم و هر جا ميرفتي باهات ميامدم و همش نگران بودم نكنه خانه عزيز را آبياري كني و هر نيم ساعت ازت ميپرسيدم فرنيا بريم دستشويي و شما با اعتراض ميگفتي ندارم. از ترس شما خانم خانما خونه عمه نرفتيم ساعت 4هم برگشتيم خانه و تا رسيدن به خانه خواب بودي ساعت 5هم كه بيدار شدي رفتي دستشويي و همه چيز به حال عادي برگشت يعني شدي فرنيايي كه دستشوييش را خبر ميده
حالا نميدونم چرا؟ يعني با دستشويي انجا مشكل داشتي؟ با اينكه توالت فرنگي خودت را هم برده بوديم