بلاخره برگشت به خانه
ما برگشتن را انداختيم به 3شنبه تا به ترافيك برنخوريم اما عجب خيال باطلي خلاصه كه 7ساعت توي راه بوديم راهي كه هميشه 2ساعت طول ميكشه توي راه ميخواستيم نماز بخوانيم كه بابا و فرنيا از فرصت استفاده كردند چندتا بازي را امتحان كردند
بخاطر ترافيك فرنيا حسابي توي ماشين كلافه بود و همش ميگفت پياده پياده هر چي بهش ميگفتم نميشه خوب طفلك قبول نميكرد و خسته شده بود يكدفعه نگاهش كردم ديدم اي واي لباسش را دراورده و داره با كلاه هاش بازي ميكنه
آخيش بلاخره رسيديم خانه و اين روز چهارشنبه است كه مامان فرنيا را از مهد اورد خانه فرنيا از داخل خونه اش داره تلويزيون نگاه ميكنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی