فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

فرشته کوچولو

مسافرت به سنندج در خرداد ماه 95

1395/4/23 15:59
نویسنده : مامانی
778 بازدید
اشتراک گذاری

خوب ميرسيم به عكسهاي سفر به سنندج براي اينكه خيلي اذيت نشيم چهارشنبه عصر راه افتاديم و شب در همدان مانديم و صبح بطرف سنندج رفتيم خيلي عالي بود چون سرحال به سنندج رسيديم نه خسته ودرب و داغونمحبت

توي مسير فرنيا صندلي عقب را تزيين كرد و كلي خودش از تزيينات لذت برد البته اين عكسهاي صبح است كه از همدان راه افتاديم وگرنه كه عصر چهارشنبه خانم بيدار بود و مشغول شلوغ كاري

1

 

2

 


 

صبح بخير خورشيد ما بيدار شد

343

 

داشت صبحانه ميخورد بابايي گفت حشره ها را نگاه كنيد خانم خانمها هم حالشون از ديدن حشره ها بد شد و گفت ديگه نميتونه صبحانه بخوره بابا بي موقع حرفهاي بد زده سبز

832

رسيديم هتل و بعدش رفتيم براي گشتن در شهر سنندج

231

 

544

ولي قسمت جالب سفر براي فرنيا اين اردكه بود

451

 

550

 

642

رفتيم يكي از آثار باستاني را ببينيم يك خانواده داشتند عكس ميگرفتند فرنيا بدو بدو رفت پيششون و گفت ميخواد باهاشون عكس بگيرهزیبا

447

 

فرنيا علاقه عجيبي به موزه داره و همه چيز را با دقت نگاه ميكنه و خيليييييييييييي سوال ميكنه

621

 

621

 

229

 

550

 

720

 

553

 

عاشق اين عكس هستم نميدونم يك حس خاصي داره و خيلي حرفها

158

 

159

 

فرنيا با برچسب هم بازي عروسكي ميكنه و قبل از اومدن به مسجد برچسب براش خريدم و تا ديد جاي نشستن هست سريع برچسبهاش را باز كرد و با شخصيت دادن بهشون شروع به بازي كرد

مسجد جامع سنندج

بازار سنندج كه بسته بود

953

 

وقتي ديديم بازار بسته است برگشتيم هتل و نهار خورديم

نهارخوران

 

سوپ كه فرنيا خيلي دوست داشت

2

 

بعد هم جوجه كباب


گل مامان

 يك حمام لذت بخش كه خستگي را از تن بيرون كرد

806

و باز هم رفتيم خريد يك عالمه عروسك كه نميدونستيم كدوم را انتخاب كنيم

433

 

موقع برگشت به هتل توي راه يك پارك ديديم و رفتيم بازيييييييييييييييييييي

536

 

استخر توپ

 

2

 

3

 

بعد هم برگشتيم هتل كه فقط فرنيا گرسنه بود كلي با اين ليوانها و عدد روي ميز بازي كرد تا بلاخره اون شماره افتاد و شكست بچه ام اينقدر با خجالت رفت و عذرخواهي كرد وقتي خانم مهربون توي رستوران بهش گفت اشكال نداره بدجوري ذوق زده شدمحبت

4

 اين هم آخرين صبحانه در هتل جهانگردي سنندج

صبحانه در هتل جهانگردي سنندج

خدانگهدار سنندج

خدانگهدار سنندج

 

بعد از سنندج رفتيم مريوان و توي راه از روستاي نگل ديدن كرديم كه يك قرآن قديمي دست نويس توي مسجد روستا نگهداري ميشد و زيرزمين مسجد يك موزه بود اونجا يك بند سبز ميدادن كه فرنيا گرفت و توي كل مسير برگشت به دستش بسته بود

موزه

 

907

 

توي مريوان هم رفتيم درياچه زريوار كه بسيار زيبا بود

504

تمام رستورانهاي اطراف درياچه زريوار ماهي كبابي سرو ميكردند كه هرچي ما اصررار كرديم اول بريم قايق سواري بعد نهار فرنيا گلي قبول نكرد و بلاخره يك ماهي سفارش داديم كه الحق و الانصاف واقعا مزه بينظيري داشت

500

 

فرنيا و مامان

 

قايق سواري در درياچه زريوار

قايق سواري در درياچه زريوار

 

بازم قايق سواري اما اين مدليخندونک

بازم قايق سواري

 

3

 

موقع برگشت توي جاده يك لاك پشت ديديم بابايي نگهداشت و لاك پشت را برد كنار كه ماشينها لهش نكنند

لاك پشت

هتل مريوان اصلا خوب نبود و بابايي اصلا حاضر نشد حتي صبحانه را اونجا بخوريم يعني صبح خيلي زود زديم بيرون به سمت تهران و توي راه از هتل سنگي اورامان كه در روستاي اورامان واقع است ديدن كرديم و صبحانه را اونجا خورديم و تازه اونجا فهميديم دمپاييهاي فرنيا توي هتل جا مونده و اين شد بهانه فرنيا براي اينكه صبحانه نخوره و بعد از كلي وقت آشتي كنه باهامون

 

هتل سنگي اورامان

 

صبحانه در هتل اورامان

 

نمايي از روستاي اورامان

 

يك امامزاده در روستاي اورامان كه براي من اينقدر بند بستن خيلي تازكي داشت آخه ما هميشه ديده بوديم واسه گره گشايي بند ببندند اما نه اين قدر زياد و با پارچه هاي بزرگ

2

 

3

در مسير برگشت به تهران هنوز برف كنار جاده بود و مردم هيجان زده از ديدن برف در خرداد ماه كنار جاده ميايستادند

4

اينجا پايين جاده( توي عكس ميشه گوشه سمت راست )حلبچه را ميشد ديد

5

و يك آبشار زيبا كه فرنيا براي اينكه خيس نشه توي بغل من اينطوري خودش را قايم كرده بود

6

خوب خدا را شكر تونستم پست خرداد را هم تكميل كنم انشالله پست بعدي هم به موقع يعني اوايل مرداد بتونم بگذارم و ديگه به روز باشم

پسندها (3)

نظرات (7)

خاله سارا
27 تیر 95 1:42
سلام عروسک خاله ماشالله بزرگ شدی خداروشکر ک با مامان و باباي مهربون داری خوش میگذرونی خاله سارا همیشه عاشقته
مامانی
پاسخ
سلام خاله ساراي مهربون فرنيا هنوز به يادتونه اگه امكانش هست شماره تماستون را خصوصي برام بگذاريد فرنيا همش ميگه براي تولدم خاله سارا را دعوت كن البته تولدش پاييزه اما خوب تولد بچه هاي مهد كه ميشه به ياد شما ميافته و تولد خودش ممنون كه به ما سر ميزنيد اين هم واسه گل پسرتون
مامان فرشته های آسمانی
27 تیر 95 18:54
اپم
مامان فرشته های آسمانی
27 تیر 95 18:56
سلام همیشه به سفر مثل اینکه به فرنیا جون خیلی خوش گذشته خداروشکر
مامان آیلا
11 مرداد 95 11:51
به به چه سفرهای لذت بخشی همیشه به سلامت و آرامش
مامانی
پاسخ
ممنون خیلی دلم براتون تنگ شده ]
مامان آنیسا
12 مرداد 95 15:18
چه عکسای خوشکلی همیشه به سفر و گرد ش عزیزم
مامانی
پاسخ
[بوس]
❤مامان سونیا❤
13 مرداد 95 11:43
ای که به قم قدر و بها داده ای / کشور ما را تو صفا داده ای نام تو بر قلب صفا می دهد / روضه تو بوی رضا(ع)می دهد میلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه(س) بردوستداران حضرتش و روز دختر مبارکباد....
فاطمه
25 مرداد 95 16:46
سلام عالي بود كلي انرژي از عكسهاي سفرتون گرفتم.فرنيا را ببوس
مامانی
پاسخ
ممنون