فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

فرشته کوچولو

آبان 94

1394/10/2 11:51
نویسنده : مامانی
879 بازدید
اشتراک گذاری

سلام اين قدر عكسها و نوشته هاي عقب مانده دارم كه الان فقط سريع يكسري عكس ميگذارم

29 آبان ماه رفته بوديم خانه عزيز و چون 25آبان تولد فرنيا بود يك كيك هم باخودمون برديم و يك تولد اونجا گرفتيم

1

اول بچه ها داشتند توي حياط بازي ميكردند

1

 

2

 

3

 

43

 

45

 

بعد گفتيم بچه ها بياييد تولد

قيافه فرنيا معلومه اصلا راضي نيست بازي را قطع كرديم بخاطر تولدچشمک

5

 

65

بعد هم كيك خوردن و


60

باز هم بازيييييييييييييييي

68

 

70

امسال يكي از برنامه هاي مهدكودك، آموزشي از موسسه دانا هست هر هفته بچه ها با يك موضوع علمي بصورت ساده و با روش بازي كردن  آشنا ميشن و يك كاردستي مرتبط با موضوع هم ميارن كه خانه درست كنند و مثلا قرار بود ما عكسهاي بچه ها را براي موسسه دانا توي اينستاگرام بفرستيم تا توي پيجشون بگذارند يكبار عكس گرفتم و نفرستادم اما خوب اينجا ميگذارمخندونک

1

 

2

اين عكس يادم نيست مال چه تاريخي بود اما وقتي بود كه محدثه چند روزي امده بود تهران و ما فقط موقع برگشتشون تونستيم بريم ببينيمش و بعد هم برديمش فرودگاه و توي راه كلي باها بازي كرديم

فرنيا و محدثه

يك بار هم امده بودند تهران برن مسافرت و چون هواپيماشون تاخير داشت و خانه ما از خوش شانسي نزديك فرودگاه است امده بودند خانه ما و وقتي از سركار رسيدم  ديدم هنوز خانه ما هستند و كلي سورپرايز شديم

2

 

متاسفانه توي ماه آبان بابايي مريض شد و شب  رفتيم درمانگاه و بابايي يك سرم زد و من و فرنيا خانم توي پارك كنار درمانگاه بوديم

 

دالي

 

2

 

2

 

توي پارك فرنيا سريع با يك دختر ناز دوست شد

3

بعد فرنيا سردش شد  و ژاكت منو پوشيد

6

اين هم فرنيا خانم كنار بابايي و متاسفانه بابايي فرداش حالش بد شد و جند روزي بيمارستان بستري بود

درمانگاه

 

يك خرگوش كوچولو و ناز

خرگوش خانم

 

دختري كه به تقليد از بچه هاي مهد ميخواست شالش را دور صورتش ببنده و فقط چشماش پيدا باشه كه راحتتر ديد كل صورتش را بپوشونهزبان

دختر ناز مامان

 

روزهايي كه بابايي بستري بود من از سركار ميرفتم بيمارستان و شب ساعت 8-9 ميامدم خانه و فرنيا پيش خاله كوچيكه يا همسايه ميموند و چون خيلي دلش برامون تنگ ميشد بجاش ميگفت حوصله ام سر رفته بريم بيرون با هم بازي كنيم و من هم ميبردمش توي حياط

ناز نكن گل دختر

 

طي روزهايي كه بابايي بيمارستان بود فرنيا پيش من ميخوابيد بعد چون نميشد دختري را برد بيمارستان براي بابايي دلتنگ دخترش عكس فرنيا را ميبردم

خواب ناز

 

يك شيطنت كوچولوووووووووو براي رسيدن به وسايلي كه از دستش گذاشتيم طبقات بالاي كمد

1

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

فاطمه
5 دی 94 12:31
سلام خدا بد نده چرا بابايي مريض شده.خدا را شكر كه بهتره
مامانی
پاسخ
ممنون مريضيه ديگه گاهي مياد و ميره انشالله خدا همه مريضها را شفا بده
سپیده مامان درسا
5 دی 94 19:10
تولد گل دختر نازمون مبارک ، الهی همیشه شاد و سلامت باشه زیر سایتون ان شالله حال همسرتون هر چه زودتر خوب بشه و همیشه زیر سایه ی پر مهرشون به شادی و خوشی زندگی کنین
مامانی
پاسخ
ممنون انشالله خدا همه بيمارها را شفا بده
ساناز و معصومه
7 دی 94 17:19
اول اینکه تولدن مبارک فرنیا کوچولوی دوست داشتنی تولدت یک روز بعد از تولد آریساست دوم اینکه ایشالله مامان و بابایی همیشه شاد و سلامت باشن و این خبرهای بد نباشه سوم اینکه عاشقتیم هوارتاااااااااااااااااااا هزار بار تولدت مبارک
مامان فتانه
9 دی 94 21:02
عزیییییزم با کلییی تاخیر تولدت مبااااارک
مامانی
پاسخ
ممنون عزيزم
مامان آیلا
19 دی 94 9:20
خوشگله خاله تولدت مبارک (شرمنده با تاخير زياد )
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جون(خدانكنه دشمنتون شرمنده)