چند روزه گذشته
دخترم مامان سلام باز هم امدم برات بنويسم از چند روز گذشته اول اينكه سه شنبه مامان مريض بود و جنابعالي مثل اينكه فهميده بودي مامان خانه است توي مهد اينقدر گريه كردي تا مربي مهد زنگ زد و گفت بريم از مهد بياريمت خانه وقتي امدي مي خنديدي و بازي ميكردي هيچ خبري از گريه هم نبود!!! 5شنبه هم رفتيم پارك و تو از سرسبزي انجا خوشت امده بود و حسابي حرف ميزدي و شلوغ ميكردي جوري كه توجه همه را بخودت جلب ميكردي و هركسي رد مي شد عكس العملي به كارها و حرفات نشان ميداد اما جمعه كه رفتيم تولد.تولد توي يك خانه بازي بود اينقدر توي بغل مامان شيطوني كردي كه همه دوستان دلشون براي ماماني سوخت البته اگر ميبردمت قسمت بازي كه خوب بودي اما مامان باي...