فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

فرشته کوچولو

دخترم دوستت دارم

1390/9/21 11:56
نویسنده : مامانی
1,125 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دل مامان

باز امدم برات بنويسم خيلي چيزها واسه نوشتن دارم اخه توي اين چند روز خيلي كارهاي جديد انجام دادي و حرف زدنت كه تازه استارت خورده و داري دل مامان و بابا را ميبري

اول از همه كلماتي را كه ميگي برات مينويسم چون حسابي ذوق زده ام خيلي از كلمات را هم مشابه به كار ميبري كه مامان ميفهمه منظورت چيه

وقتي ميخواي بلند شي ميگي يا اييييي( يعني يا علي) به عزيز هم ميگي ايييييي

دايي و عمه را خيلي قشنگ و واضح ميگي اگه پيش عمه بگي ميخوردت

وقتي ازت بپرسيم بع بعي چي ميگه بلدي بگي بَ بَ وقتي بهت جوجه نشون بديم ميگي جيك جيك

ديروز دستاي مامان را گرفته بودي ميزدي بهم ميگفتي دس دس

به هر خوردني ميگي ام ام وقتي گرسنه باشي ميگي ام يعني غذا ميخواهي

به عروسكت ميگي ني ني

هر اسباب بازي كه دست كسي ببيني ميخواي حتي اگه خودت مثلش را داشته باشي بازم اوني كه دست بقيه هست را ميخواي

بلدي عروسك را بگذاري روي پات و پاهات را تكان بدي قبلا بجاي تكان دادن پاها، سرت را تكان ميدادي

ديگه مامان و بابا را صدا ميكني وقتي بابا بره توي اتاق و در را ببنده در ميزني و صدا ميزني بابا

هر كي بره WC ميري پشت در ميايستي تا بياد بيرون

حمام رفتنت شده دردسر اخه ديگه حاضر نيستي بيايي بيرون و با گريه مياريمت بيرون

وقتي نماز ميخونيم بجاي اينكه سجده كني مهر را مياري بالا و روي دهنت ميگذاري و الله الله ميگي

وقتي گوشي تلفن را برميداري ميگيم حرف بزن الكي حرف ميزني و بعد خودت ميخندي و گوشي را ميدي به ما

كارهاي خطرناك هم ميكني ديشب رفته بودي دست به شيرهاي گاز ميزدي و داشتي ميچرخونديشون كه من رسيدم با يك خنده فرار كردي ديگه در اشپزخانه را مجبوريم ببنديم

مامان وقتي ميخواهيم غذا بخوريم سفره برات مياندازه كنار سفره غذا و تو روي سفره خودت مي نشيني و اگه حواسمون نباشه و اول سفره شما را پهن نكنيم ميايي وسط سفره غذا ميشينيابرو  حالا باز خانه خودمان مهم نيست ولي اگه بريم مهماني چيآخسبز

اهان يك كار خوب هم بلدي بوس فرستادن كه بهتر از مستقيم بوس كردن است

چندتا عكس هم واست بگذارم

اول عكس خانم طلا با لباسي كه خاله كوچيكه به دوستش سفارش دوخت داده و قرار بود لباس تولدت باشه اما به موقع به دستمان نرسيد

اين عكس را گذاشتم كه ببيني اسباب بازي محبوب شما كيف پول مامان است !!! باز ميكني هرچي توشه ميريزي زمين بعد ميري سراغ كار ديكه تا مامان كيفش را جمع ميكنه دوباره بازي جنابعالي شروع ميشه

با كيف مامان چيكار داري؟

خاله از راه رسيد و لباس را سريع تنت كرديم ان شلوار كه توي دستت است خاله واست اورد

چقدر خوشگل شدي شيرين مامان چشم نخوري گل دختر

چقدر شما خوش تيپ شدي

بعد عكس شيطنتها

اخه اين ماشين اندازه شماست كه سوار شدي

ماشين سواري

اگه بابا دستت را نگيره كه ميافتي اخه اين جاست كه ميري ميشيني

ماشين سواري خوبه؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آرینا
21 آذر 90 11:35
سلام .وبلاگ جالبی دارید البته با وجود نازنین فرشته کوچولو.خوشحال می شم به وبلاگ آرینا سر بزنید.
مامان فاطمه
21 آذر 90 20:35
سلام عزیزم چقد این لباس سفید بهش میاد بووووووووووووووووووووووووووووس دوست دارم هر چه نوشتیدو بخونم اما وروجکم اجازه نمیده لطفا به فکر ما باشید و خلاصه بنویسید ممنون که سر میزنید
ابوالفضل
27 آذر 90 22:05
000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________**منتظرحضورپرمهرتون در وبلاگ ابوالفضل کوچولو هستم