اولين پست سال 96
سلام دختر عزيزم بسلامتي سال جديد هم اومد و من هم برگشتم سركار امسال تا 9 اهواز بوديم و پنج شنبه 10 هم در برگشت يك شب اصفهان خانه خاله مونديم و صبح به طرف تهران راه افتاديم و نهايتا ساعت 7.30عصر روز 11 فروردين به خانه رسيديم
و باز هم مثل قبل هنوز عكسهاي دوربين را خالي نكردم و عكسهايي كه توي گوشي دارم را ميگذارم
اولين عكس مربوط به روز رفتن به اهواز است يعني جمعه 27 اسفند ماه
يك روز رفتيم آبادان خرمشهر
يك روز هم شوشتر خانه دايي
اهواز گردي با بابايي و سينا
5فروردين عروسي پسر خاله من بود و فرنيا خانم كلي كيف كرد كه بلاخره اجازه داره لباس عروسش را بپوشه
ما اينقدر زود رسيديم هنوز كسي نيامده بود سالن فقط پدر و مادر داماد بودن
8فرودين رفتيم ديلم
در ساحل ديلم از شانس فرنيا يك بچه اردكش را هم آورده بود و فرنيا كلي باهاش بازي كرد
اين هم روز 12فروردين نهار رفتيم بيرون و يكي از اون جملات بياد ماندني فرنيا را هم شنيديم:
مامان چرا من زود زود عاشق ميشم؟؟ من هر كسي را ميبينم عاشقش ميشم مثلا سينا ، همين پسره كه اونجا نشسته و اصلا هركسي را كه ازدواج نكرده ميبينم عاشقش ميشم اين بده؟؟؟اشكال نداره؟؟
رفتيم از خشكبار تواضع روبروي پارك ساعي خريد كنيم بعد هم فرنيا را برديم پارك و ديديم زمين اسكيت داره فرنيا هم رفت اونجا كلي خوش گذروند و به يك بچه هم سعي كرد اسكيت ياد بده و كلي هم حرص خورد چرا اون دختر بچه به حرفش توجه نميكرد
اين هم سيزده بدر بوستان جوانمردان
اين هم جديدترين عكس فرنيا ديشب در شهر بازي سمرقند كه دوتايي با بابايي رفته بودند
خوب اين هم از تعطيلات عيد ما به روايت تصوير كه البته خيلي ناقص بود انشالله بعدا كاملتر ميشه