هديه اقاي فروشنده
ديشب با بابايي رفتي بيرون كمي خريد كني
دختر مامان چون موهات هنوز كمه چهره ات شبيه پسرهاست و با اينكه لباس دخترانه تنت ميكنم اما هركي ميبينه ميپرسه پسره و من بايد بگم نه خانمه.
ديشب هم اقاي فروشنده فروشگاهي كه هميشه ازش خريد ميكنيم و ما را ديگه ميشناسه به بابايي ميگه يك گيره به موهاش بزنيد كه ديگه كسي نپرسه پسره يا دختر و بابا ميگه اخه دخترم موهاش كم است ان هم بهت يك گيره موي فنري هديه ميده و ميگه اينها ديگه مخصوص اين نيني هاي خوشگل است دستش درد نكنه خيلي گيره خوشگلي بهت هديه داد تازه راحت هم به موهات مي چسبه و تو هم اصلا دست بهشون نميزني درشون بياري
ديشب موبايل بابا را گرفته بودي و باهاش بازي ميكردي و يك كشف جديد كردي اگه يكي از دكمه ها را فشار ميدادي اهنگ پخش ميكرد و اگه دوباره ان دكمه را فشار ميدادي اهنگ قطع ميشد اينقدر واست جالب بود زمان زيادي را با اين كشف جديد مشغول بودي واي كه مامان و بابا چه ذوقي ميكردندوقتي ميديدند انگشت كوچيكت را ميگذاري روي دكمه ها خدا را شكر دخترم خيلي باهوشه