دو هفته آخر فروردين 95
يك روز كه قرار بود برم مدرسه سلام براي ديدن مدرسه و دانستن شرايط مدرسه مسير را گم كردم و نتيجه اش ديدن پارك گلهاي لاله بود كه بعدالظهر سه تايي با هم رفتيم پارك
دوتا كارگاه مادر و كودك هم توي اين ماه ثبت نام كرديم و رفتيم يك كارگاه رنگ بود و يكي كارگاه نجاري
كارگاه نجاري يك تجربه عالي بود
براي رنگ بازي گفتن بچه ها لباس راحت بپوشن كه اگه كثيف شد مشكلي پيش نياد
اول قشنگ هر كاري گفتن انجام داد بعد گفت ميشه كمي رنگ بازي كنم من هم اجازه دادم
بعد كه خواستن خوراكي بخورن لباس تنشون كرديم و به بچه ها بيسكويت، كمي خامه و نقلهاي رنگي دادن كه بيسكويتهاشون را تزيين كنند و بخورن
اما بچه ها بيشتر خوراكيها را جدا جدا خوردن
اگه ميبينيد ميز فرنيا سفره نداره فكر كنم متوجه شدين چرا؟؟ آخه اينقدر موقع رنگ بازي كثيف كاري كرد كه مجبور شدن اون قسمت سفره را قيچي كنند البته رنگ مورد استفاده بچه ها ماست و كمي رنگ خوراكي بود
يك روز هم كارگاه نجاري بود واقعا تجربه جالبي بود كاري كه بچه ها به اين راحتي نميتونستن تجربه كنند
استفاده از ميخ و چكش
سمباده كشي
كار با پيچ و مهره
كار با چسب چوب و ساخت يك چيزي كه خود بچه ها دوست داشتن
الگو سازي با ميخ و نخ
البته كار با دريل هم داشتند كه فقط فيلمش را دارم و عكس نگرفتم
يك روز ازم خواست تا موهاش را سشوار بكشم تا بشه دختري با صافترين موهاي دنيا
يك روز در فروشگاه هايپر مي اكباتان
خاله بازي فرنيا و هليا
توي اين ماه يك اتفاق ناگوار هم داشتيم مادر زندايي خيلي ناگهاني فوت كردند روز مراسم تدفين و مراسم هفتم ما با محدثه بوديم كه اذيت نشه و مامانش را هم نگران و اذيت نكنه