اولين ضيافت افطاري فرنيا

گل مامان اول از تو تشكر ميكنم كه گل بودي و زياد اذيت نكردي خوب همش بغل بابا بودي و بابايي هم بيشتر بغلت كرد تا مامان كه روزه بود بتونه راحت تر افطاركنه ولي ميگم خوب بودي بخاطر اينكه بغل دوستاي بابايي مي رفتي و براشون ميخنديدي و غريبي نميكردي اصلا هم گريه نكردي تازه انجا فرني واسه افطار بود كه يك كاسه كوچولو را خوردي

اما ماماني اينهمه دوربين برديم دريغ از چندتا عكس خوب- بابايي كه تو رابغل كرده بود دوست بابايي دوربين را گرفته بود و عكس ميگرفت اما نتونسته بود چندتاعكس درست وحسابي ازت بگيره نه از ميز افطار عكس داريم نه از ميز شام نه از دوستاي بابايي فقط چندتا عكس كج و كوله كه سعي ميكنم 1يا 2تاش را اگه شد واست درست كنم توي سايتت بگذارم واسه يادگاري اولين سفره افطاري كه رفتيم اما خوش گذشت به همه دوست مامان را هم با خودمان برديم و بعد شام  سه تايي رفتيم توي حياط هتل هما كه مهماني افطاري انجا بود كمي قدم زديم بابا هم با دوستاش موند سر ميز تنها مشكل انجا اين بود كه گرم بود

وقتي برگشتيم تازه مامان بايد سحري واسه خودش درست ميكرد و خانم خانمها هم كه مطابق معمول نمي خوابيد و هوس بازي داشت تا 12:30 كه رضايت دادي و خوابيدي و عجب خوابي كه تا صبح بيدار نشدي گل مامان داري بزرگ ميشي و شبها كمتر بيدار ميشي البته مامان يك بار بيدار ميشه و بهت شير ميده اخه نگرانه نكنه گرسنه باشي